perpendicular, plumb, vertical
هچ
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
(اسم ) هیچ
لغت نامه دهخدا
هچ. [ هََ ]( اِ ) هج. راست باز کردن چیزی باشد مانند علم و نیزه و ستون و امثال آن. ( برهان ). راست بازکردن بود چیزی را چون علم یا نیزه. ( اسدی ). راست ایستادن چیزی را نیز گویند بر زمین. ( برهان ). و اگر چیزی بر زمین افکنی راست بایستد گویند «هج کرد». ( اسدی ) :
گردون علم محنت بر بام تو هج کرد
بینی سخط خویش به کوس و علم اندر.
گردون علم محنت بر بام تو هج کرد
بینی سخط خویش به کوس و علم اندر.
منجیک ترمذی.
گویش مازنی
/hech/ هیچ
هیچ
کلمات دیگر: