کلمه جو
صفحه اصلی

مشنگ


مترادف مشنگ : دزد، راهزن، عیار، ابله، احمق، خل، خنگ

فارسی به انگلیسی

moron

مترادف و متضاد

ابله، احمق، خل، خنگ


اسم


دزد، راهزن، عیار


۱. دزد، راهزن، عیار
۲. ابله، احمق، خل، خنگ


فرهنگ فارسی

( اسم ) کرسنه گاودانه
مگس سبز که گوشت را گنده کند و آنرا مژمژ خوانند .

فرهنگ معین

(مَ شَ ) (ص . ) ۱ - دزد، راهزن . ۲ - کسی که عقل درست و کامل نداشته باشد.

لغت نامه دهخدا

مشنگ. [ م َ ش َ ] ( ص ، اِ ) دزد و راهزن. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( غیاث ) ( آنندراج ) ( فرهنگ رشیدی ) ( اوبهی ) ( ناظم الاطباء ). مشتنگ به زیادتی «تا» نیز آمده است. ( فرهنگ رشیدی ) :
شد میر رود نیل چو در نیل غرق شد
خاشاک وار بر سر آب آمدآن مشنگ.
سوزنی.
از می غفلت چو شود شاه دنگ
مال رعیت ببرد هر مشنگ.
سراج الدین ( از انجمن آرا ).
صحاح الفرس دزد را «درد» خوانده بمعنی درد و محن گرفته است. ( حاشیه برهان چ معین ). || قسمی از ریسمان. ( ناظم الاطباء ). || در گیلکی مشنگ بمعنی خل و ابله استعمال شود. قیاس شود با شنگ. ( حاشیه برهان چ معین ).

مشنگ. [ م ُ ش َ / م َ ش َ ] ( اِ ) نوعی از غله است. ( برهان ) ( غیاث ) ( آنندراج ) ( فرهنگ رشیدی ). کرسنه. گاودانه. ( فرهنگ فارسی معین ). خرفی. ( نوعی غله است ) ( بحر الجواهر ) نام غله ای است. ( انجمن آرا ). نوعی از غله که مشنج نیز گویند.و مشنگ تلخ ، کرسه تلخ. ( ناظم الاطباء ) : وطعامهم و الذرة الجلبان و یسمونه المشنک و منه یصنعون الخبز. ( ابن بطوطه ).

مشنگ. [ م ِ ش َ ] ( اِ ) مگس سبز که گوشت را گنده کند، و آن را مژمژ خوانند. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ).

مشنگ . [ م َ ش َ ] (ص ، اِ) دزد و راهزن . (برهان ) (انجمن آرا) (غیاث ) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ) (اوبهی ) (ناظم الاطباء). مشتنگ به زیادتی «تا» نیز آمده است . (فرهنگ رشیدی ) :
شد میر رود نیل چو در نیل غرق شد
خاشاک وار بر سر آب آمدآن مشنگ .

سوزنی .


از می غفلت چو شود شاه دنگ
مال رعیت ببرد هر مشنگ .

سراج الدین (از انجمن آرا).


صحاح الفرس دزد را «درد» خوانده بمعنی درد و محن گرفته است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). || قسمی از ریسمان . (ناظم الاطباء). || در گیلکی مشنگ بمعنی خل و ابله استعمال شود. قیاس شود با شنگ . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).

مشنگ . [ م ِ ش َ ] (اِ) مگس سبز که گوشت را گنده کند، و آن را مژمژ خوانند. (آنندراج ) (انجمن آرا).


مشنگ . [ م ُ ش َ / م َ ش َ ] (اِ) نوعی از غله است . (برهان ) (غیاث ) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ). کرسنه . گاودانه . (فرهنگ فارسی معین ). خرفی . (نوعی غله است ) (بحر الجواهر) نام غله ای است . (انجمن آرا). نوعی از غله که مشنج نیز گویند.و مشنگ تلخ ، کرسه ٔ تلخ . (ناظم الاطباء) : وطعامهم و الذرة الجلبان و یسمونه المشنک و منه یصنعون الخبز. (ابن بطوطه ).


فرهنگ عمید

۱. خل، دیوانه.
۲. دزد، راهزن.

دانشنامه عمومی

مشنگ (هری پاتر). در سری داستان های تخیلی هری پاتر به آن دسته از افراد که توانایی های جادوگری ندارند مَشَنگ، یا جادوبند گفته می شود.به افرادی که هم پدر و هم مادرشان مشنگ هستند مشنگزاده و به افرادی که از طرف یکی از والدین مشنگ بوده و از طرفی دیگر جادوگر دورگه یا نیمه اصیل می گویند. واژه مشنگ در ترجمه فارسی این داستان ها ترجمه واژه انگلیسی ماگِل (Muggle) است. مشنگ ها فاقد فنون جادو هستند و در عوض برای رفاه جنگ و... از ابزارها و فناوری استفاده می کنند. با این حال جادوگران در بعضی موارد از فناوری مشنگ ها بهره برده اند. مانند ایستگاه نه و سه چهارم.
ویکی پدیا انگلیسی

جدول کلمات

راهزن

پیشنهاد کاربران

نوعی زهره مار

نوعی سرتغ

مِشنَگ در گویش کرمانی ، خل و چل

خل و چل

اوشکول


کلمات دیگر: