کلمه جو
صفحه اصلی

تحنث

لغت نامه دهخدا

تحنث. [ ت َ ح َن ْ ن ُ ] ( ع مص ) عبادت کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). عبادت کردن شبهای چند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از قطر المحیط ). تعبد. ( اقرب الموارد ). مثل تحنف. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). حدیث : کان یخلو بغار حراء فیتحنث ُ فیه. || از گناه حذر کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). انداختن گناه را از خود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( قطر المحیط ). ابن سیده آرد: بعقیده من تحنث در اینجا مبنی بر سلب است چنانکه گویی گناه را از خود نفی می کند، نظیر تهجد که مقصود خواب از چشم بیرون کردنست و چنین است تأثم و تحوب و باب تفعل بمعنی دور کردن چیزی از خود در شش مورد است : تحنث و تأثم و تحوب و تنجس و تحرج و تهجد. ( اقرب الموارد ). || گوشه گرفتن از پرستش بتان. || تحنث از فعل ؛ توبه کردن از آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تَحَنُّث، سنّتی پیش از بعثت بوده است که طی آن پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله وسلم هر سال مدتی را در غار حرا به خلوت و عبادت می گذراند.
حِنْث در لغت به معنای «گناه بزرگ» که شرک از مصادیق آن است و نیز به معنای مرحله بلوغ و تکلیف، شکستن سوگند، و میل به حق یا باطل است.

معنای تحنث
تحنّث از مادّه حنث، معنایی مخالف دارد و کاری است که بدان وسیله از گناه دوری جویند و خدا را عبادت کنند.
برخی، تحنّث را تعبّد معنی کرده اند، یا به جای تحنّث، واژه های تعبّد و نسک را به کار برده اند.
در پاره ای منابع تاریخی نیز تحنّث برابر با تألُّه (بندگی و پارسایی) و تبرّر (نیکوکاری) آمده است.

← معنای سلبی از تحنث
از بعضی روایات برمی آید که پیش از اسلام، تحنّث در میان قریش شناخته شده بود.
به گزارش ابن سعد از واقدی، کسانی از قریش ماه رمضان را در حرا به تحنّث می گذراندند، در آنجا فقرا را اطعام می کردند و پس از آن به مکه می رفتند و هفت بار کعبه را طواف می کردند.

پایه گذار تحنث در قریش و م عنای تحنف از تحنث
...


کلمات دیگر: