تحس. [ ت َ ] ( اِ ) دل پر غصه و اندوه. ( اشتینگاس ) ( ناظم الاطباء ) ( لسان العجم شعوری ج 1 ورق 278 ب ) :
طالع بد در جهان برعکس بود
در همه عمری نصیبم تحس بود.
طالع بد در جهان برعکس بود
در همه عمری نصیبم تحس بود.
ابوالمعالی ( از شعوری ایضاً ).
رجوع به تخس شود.