کلمه جو
صفحه اصلی

خون گیری

مترادف و متضاد

bloodletting (اسم)
حجامت، خون گیری، فصد

phlebotomy (اسم)
حجامت، خون گیری، فصد، رگ زنی

depletion (اسم)
خون گیری، تقلیل، تخلیه، نقصان، تهی سازی، رگ زنی، نهی سازی

venesection (اسم)
خون گیری، فصد

فرهنگ فارسی

خارج‌ کردن بیشترین خون ممکن از بدن حیوان در هنگام ذبح


فرهنگستان زبان و ادب

{bleeding , exsanguination} [علوم و فنّاوری غذا] خارج کردن بیشترین خون ممکن از بدن حیوان در هنگام ذبح

پیشنهاد کاربران

آزمایشگاه تشخیص طبی
جهت انجام آزمایش خون ، عمدا خون گیری از ورید های واقع در زیر بازوی دو دست انجام می گردد
تصویر زیر ورید های مناسب خونگیری را نشان می دهد
http://s6. picofile. com/file/8240382268/MICRO_LAB94_BY_M_KHAJEH_TOURNIQUET. jpg

حجامت. . . .


کلمات دیگر: