خب ء. [ خ َ ءْ ] (ع اِ) چیز پنهان کرده . شی ٔ مخفی شده . امر پنهانی . (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ) (از المنجد) (منتهی الارب ) (از ترجمان عادل بن علی ) . پوشیدگی . (از غیاث اللغات ) (تاج المصادر بیهقی ). || بکنایه دل ، قلب ، اندرون . || خب ء الارض ؛ گیاه ، روییدنی . || خب ء السموات ؛ باران . مطر. غیث . (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ) (از منتهی الارب ). منه : «اخرج خب ء السماء، خب ء الارض ».
خب ء
لغت نامه دهخدا
خب ء. [ خ ُ ] (اِخ ) وادیی است به عربستان که از «کاثب » شروع می شود و تا پشت ریگزار «کشب » می رود و بعد از آن به بیابان «جموح » که پائین «قباء»است منتهی میگردد. (از معجم البلدان یاقوت حموی ).
خب ء. [ خ َ ءْ ] ( ع اِ ) چیز پنهان کرده. شی مخفی شده. امر پنهانی. ( از اقرب الموارد ) ( از تاج العروس ) ( از المنجد ) ( منتهی الارب ) ( از ترجمان عادل بن علی ) . پوشیدگی. ( از غیاث اللغات ) ( تاج المصادر بیهقی ). || بکنایه دل ، قلب ، اندرون. || خب ء الارض ؛ گیاه ، روییدنی. || خب ء السموات ؛ باران. مطر. غیث. ( از اقرب الموارد ) ( از تاج العروس ) ( از منتهی الارب ). منه : «اخرج خب ء السماء، خب ء الارض ».
خب ء. [ خ َ ] ( ع مص ) حفظ کردن. پنهان کردن. ( از ترجمان عادل بن علی ) ( از اقرب الموارد ) ( از تاج العروس ) ( از المنجد ) ( از منتهی الارب ) ( از غیاث اللغات ) ( از ناظم الاطباء ).
خب ء. [ خ َ ] ( اِخ ) صحرائی است در مدینه جنب قُباء. ( از معجم البلدان یاقوت حموی ).
خب ء. [ خ َ ] ( اِخ )موضعی است به نجد. ( از معجم البلدان یاقوت حموی ).
خب ء. [ خ ُ ] ( اِخ ) وادیی است به عربستان که از «کاثب » شروع می شود و تا پشت ریگزار «کشب » می رود و بعد از آن به بیابان «جموح » که پائین «قباء»است منتهی میگردد. ( از معجم البلدان یاقوت حموی ).
خب ء. [ خ َ ] ( ع مص ) حفظ کردن. پنهان کردن. ( از ترجمان عادل بن علی ) ( از اقرب الموارد ) ( از تاج العروس ) ( از المنجد ) ( از منتهی الارب ) ( از غیاث اللغات ) ( از ناظم الاطباء ).
خب ء. [ خ َ ] ( اِخ ) صحرائی است در مدینه جنب قُباء. ( از معجم البلدان یاقوت حموی ).
خب ء. [ خ َ ] ( اِخ )موضعی است به نجد. ( از معجم البلدان یاقوت حموی ).
خب ء. [ خ ُ ] ( اِخ ) وادیی است به عربستان که از «کاثب » شروع می شود و تا پشت ریگزار «کشب » می رود و بعد از آن به بیابان «جموح » که پائین «قباء»است منتهی میگردد. ( از معجم البلدان یاقوت حموی ).
خب ء. [ خ َ ] (اِخ ) صحرائی است در مدینه جنب قُباء. (از معجم البلدان یاقوت حموی ).
خب ء. [ خ َ ] (اِخ )موضعی است به نجد. (از معجم البلدان یاقوت حموی ).
خب ء. [ خ َ ] (ع مص ) حفظ کردن . پنهان کردن . (از ترجمان عادل بن علی ) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ) (از المنجد) (از منتهی الارب ) (از غیاث اللغات ) (از ناظم الاطباء).
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی خَبْءَ: نهان -هر چیزی که در احاطه غیر خود ، قرار گیرد ، بطوری که دیگر نشود ادراکش کرد(عبارت یخرج الخبء فی السموات و الارض ، استعاره است ، گویا موجودات در پس پرده عدم و زیر طبقات نیستی قرار داشتند و خدا آنها را یکی پس از دیگری از آنجا به عالم وجود درآورد . بن...
تکرار در قرآن: ۱(بار)
تکرار در قرآن: ۱(بار)
wikialkb: ریشه_خب ء
کلمات دیگر: