کلمه جو
صفحه اصلی

درء

لغت نامه دهخدا

درء. [ دَرْءْ ] ( ع مص ) دور کردن و دفع نمودن چیزی را. ( از منتهی الارب ). دفع کردن و دور نمودن ، و گویند دور نمودن بشدت. ( از اقرب الموارد ). || زود دررسیدن توجبه و دور شدن. ( از منتهی الارب ). اندفاع و روان شدن سیل. ( از اقرب الموارد ). || روشن شدن آتش. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || غدودناک گردیدن شتر و آماسیدن پشت وی با غده. ( از منتهی الارب ). دُروء. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به دروء شود. || گستردن و فراخ گردانیدن چیزی را. بسط. || راندن چهارپا را بسوی شکار. || نمایان شدن و ناگاه برآمدن شخص بر کسی. || چسباندن و پیوستن دیوار به ساختمان. ( از اقرب الموارد ). دراءة. و رجوع به دراءة شود.

درء. [ دَرْءْ ] ( ع اِ ) کجی و کجی نیزه و مانند آن. ( منتهی الارب ). خمیدگی و کجی در نیزه و مانند آن ، و گویند: بئر ذات درء؛ یعنی چاهی که انحنا داشته باشد. ( از اقرب الموارد ). || آنچه ازکوه برافتد. ( منتهی الارب ). آنچه از دل کوه افتد. || حد و مرز هر چیزی ، چه بوسیله آن ابهام دور می شود. || حجم غده ای است در ماده شتر. ( از اقرب الموارد ). || جاءالسیل دَرْءً و دُرْءً؛ آمد توجبه و سیل از شهری دور و یا از جایی که معلوم نباشد. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

درء. [ دُرْءْ ] ( ع اِ ) گویند: جاء السیل دُرْءً؛ یعنی سیل از جایی ناشناخته و یا از شهری دوردست سرازیر شد. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به دَرء شود.

درء. [ دَرْءْ ] (ع اِ) کجی و کجی نیزه و مانند آن . (منتهی الارب ). خمیدگی و کجی در نیزه و مانند آن ، و گویند: بئر ذات درء؛ یعنی چاهی که انحنا داشته باشد. (از اقرب الموارد). || آنچه ازکوه برافتد. (منتهی الارب ). آنچه از دل کوه افتد. || حد و مرز هر چیزی ، چه بوسیله ٔ آن ابهام دور می شود. || حجم غده ای است در ماده شتر. (از اقرب الموارد). || جاءالسیل دَرْءً و دُرْءً؛ آمد توجبه و سیل از شهری دور و یا از جایی که معلوم نباشد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).


درء. [ دَرْءْ ] (ع مص ) دور کردن و دفع نمودن چیزی را. (از منتهی الارب ). دفع کردن و دور نمودن ، و گویند دور نمودن بشدت . (از اقرب الموارد). || زود دررسیدن توجبه و دور شدن . (از منتهی الارب ). اندفاع و روان شدن سیل . (از اقرب الموارد). || روشن شدن آتش . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || غدودناک گردیدن شتر و آماسیدن پشت وی با غده . (از منتهی الارب ). دُروء. (از اقرب الموارد). و رجوع به دروء شود. || گستردن و فراخ گردانیدن چیزی را. بسط. || راندن چهارپا را بسوی شکار. || نمایان شدن و ناگاه برآمدن شخص بر کسی . || چسباندن و پیوستن دیوار به ساختمان . (از اقرب الموارد). دراءة. و رجوع به دراءة شود.


درء. [ دُرْءْ ] (ع اِ) گویند: جاء السیل دُرْءً؛ یعنی سیل از جایی ناشناخته و یا از شهری دوردست سرازیر شد. (از اقرب الموارد). و رجوع به دَرء شود.


دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۵(بار)
«درء» (بر وزن زرع) به معنای دفع کردن است.
دفع کردن. «درأه درءاً: دفعه» بد را با خوب دفع می‏کنند، بگو مرگ را از خویش دفع کنید. * ، «اَنْ تَشْهَدَ» فاعل یَدْرَؤُ است و «الْعَذابَ» مفعول آن است یعنی: گواهی زن بر کذب مرد، عذاب را از او دفع می‏کند. * ادّ ارئتم یعنی اختلاف کردید و یکدیگر را دفع نمودید طبرسی در ذیل آیه آن را دفع اختلاف معنی کرده و گوید اصل آن دفع است و از آن است حدیث «ادرؤا الحدود بالشبهات»


کلمات دیگر: