کلمه جو
صفحه اصلی

کرسکان

لغت نامه دهخدا

کرسکان. [ ک َ س َ ] ( اِخ ) از قرای اصفهان و لنجان است و بعضی فضلا از آنجا برخاسته اند.( انجمن آرای ناصری ) ( آنندراج ). منسوب است به آنجا محمدبن حیویه بن محمدبن الحسن بن یحیی الکرسکانی الاسکافی. ( از معجم البلدان ). و رجوع به معجم البلدان شود.

کرسکان. [ ک ِ س ِ ] ( اِخ ) قریه ای است فرسنگی بیشتر در جنوب شیراز. ( فارسنامه ناصری ).

کرسکان. [ ک ِ س ِ ] ( اِخ ) قریه ای است دوفرسنگی بیشترمیانه جنوب و مغرب شهر داراب. ( فارسنامه ناصری ). رجوع به کرشکان در فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 شود.

کرسکان . [ ک َ س َ ] (اِخ ) از قرای اصفهان و لنجان است و بعضی فضلا از آنجا برخاسته اند.(انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). منسوب است به آنجا محمدبن حیویه بن محمدبن الحسن بن یحیی الکرسکانی الاسکافی . (از معجم البلدان ). و رجوع به معجم البلدان شود.


کرسکان . [ ک ِ س ِ ] (اِخ ) قریه ای است دوفرسنگی بیشترمیانه ٔ جنوب و مغرب شهر داراب . (فارسنامه ٔ ناصری ). رجوع به کرشکان در فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 شود.


کرسکان . [ ک ِ س ِ ] (اِخ ) قریه ای است فرسنگی بیشتر در جنوب شیراز. (فارسنامه ٔ ناصری ).



کلمات دیگر: