( گمانی آوردن ) گمان آوردن . شک کردن . تصور . تصور بد کردن .
گمانی اوردن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( گمانی آوردن ) گمانی آوردن. [ گ ُ وَ دَ ] ( مص مرکب ) گمان آوردن. شک کردن. تصور. تصور بد کردن. خیال بد صورت بستن :
نگر تا در دلت ناری گمانی
که کوشی با قضای آسمانی.
نگر تا در دلت ناری گمانی
که کوشی با قضای آسمانی.
( ویس و رامین ).
کلمات دیگر: