کلمه جو
صفحه اصلی

نجادت

فرهنگ فارسی

نجاده

لغت نامه دهخدا

نجادت . [ ن َ دَ ] (ع مص ) نجادة. رجوع به نجادة شود.


نجادت. [ ن َ دَ ] ( ع مص ) نجادة. رجوع به نجادة شود.

نجادة. [ ن َ دَ ] ( ع مص ) دلیر و مردانه گردیدن. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). نجدة. ( منتهی الارب ). شجاع و درگذرنده بودن در اموری که دیگران از آن عاجزند. نجدة. ( از المنجد ).

نجادة. [ ن ِ دَ ] ( ع اِمص ) حرفه نَجّاد. ( از المنجد ). فراش دوزی. بالین دوزی. عمل نجاد. رجوع به نجّاد شود.


کلمات دیگر: