نجر
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
نجر. [ ن َ ] (اِخ ) نام زمین مکه و زمین مدینه است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).
نجر. [ ن َ ] ( اِخ ) نام زمین مکه و زمین مدینه است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ).
نجر. [ ن َ ج َ ] ( ع اِمص ) تشنگی شتر و گوسفند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). تشنگی که در شتر و گوسفند بر اثر خوردن حبوب عارض شود بدانسان که هرگز سیرآب نشود و مریض گردد و بمیرد، و همچنین تشنگی انسان از خوردن شیر ترش و سیراب نشدن وی. ( اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). تشنگی. ( یادداشت مؤلف ). عطش شدیدی که شتر و جز آن را عارض شود و سیراب نشوند. ( از المنجد ). || ( مص ) تشنه شدن شتر و گوسفند از خوردن گیاههای دشتی چنانکه سیر نشود و بدان بیمار گردد و بمیرد، و نیز گاهی به مردم هم عارض گردد از خوردن شیر ترش ، پس به آب سیر نشود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). به نَجَر مبتلا شدن. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). تشنه شدن. ( یادداشت مؤلف ).
نجر. [ ن َ ] (ع اِ) اصل هر چیزی . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). اصل . (اقرب الموارد) (المنجد). نِجار. نُجار. (المنجد). || نژاد. (منتهی الارب ). || حسب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). || گونه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رنگ . (ناظم الاطباء). لون . (اقرب الموارد). نجار [ ن ِ/ ن ُ ] . (المنجد). || خوی . طبیعت . || قدر. رتبه . درجه . || اختلاف . تلون . || ناپایداری . بی ثباتی . || قصد. آهنگ . اراده . (ناظم الاطباء). || گرمی . حرارت . (ناظم الاطباء) (المنجد). || (مص ) چوب تراشیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). تراشیدن چوب . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (از المنجد). || آهنگ نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آهنگ چیزی کردن . (از ناظم الاطباء). قصد چیزی کردن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || کشیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کشیدن چیزی را. (ناظم الاطباء). || با زدن کسی را راندن : نجر الرجل ؛ دفعه ضرباً. (المنجد). || سخت راندن شتر را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). به شتاب راندن شتر وجز آن . (زوزنی ). نیک راندن . (تاج المصادر بیهقی ). راندن شتر را. (از المنجد). || جماع کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || میانه رفتن در هر چیزی . (ناظم الاطباء). میانه روی کردن در هر چیزی . (ناظم الاطبا). || نجیره ساختن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). نجیره گرفتن . (اقرب الموارد). رجوع به نجیرة شود. || به پشت گره انگشت میانه بر سر کسی زدن . (منتهی الارب ) (ازناظم الاطباء). || گرم کردن آب به سنگ تفسان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). || گرم شدن . (اقرب الموارد) (از المنجد): نجر الیوم ؛ حر. (المنجد).
نجر. [ ن َ ج َ ] (ع اِمص ) تشنگی شتر و گوسفند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). تشنگی که در شتر و گوسفند بر اثر خوردن حبوب عارض شود بدانسان که هرگز سیرآب نشود و مریض گردد و بمیرد، و همچنین تشنگی انسان از خوردن شیر ترش و سیراب نشدن وی . (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). تشنگی . (یادداشت مؤلف ). عطش شدیدی که شتر و جز آن را عارض شود و سیراب نشوند. (از المنجد). || (مص ) تشنه شدن شتر و گوسفند از خوردن گیاههای دشتی چنانکه سیر نشود و بدان بیمار گردد و بمیرد، و نیز گاهی به مردم هم عارض گردد از خوردن شیر ترش ، پس به آب سیر نشود. (منتهی الارب ) (آنندراج ). به نَجَر مبتلا شدن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). تشنه شدن . (یادداشت مؤلف ).
دانشنامه عمومی
المقحفی، ابراهیم، احمد ، (مُعجَم المُدُن وَالقَبائِل الیَمَنِیَة) ، منشورات دار الحکمة، صنعاء، چاپ وانتشار سال ۱۹۸۵ میلادی به (عربی) .