کلمه جو
صفحه اصلی

کرخا

لغت نامه دهخدا

کرخا. [ ک َ ] ( اِخ ) کرخه. ( جغرافیای تاریخی لسترنج ص 258 ). رجوع به کرخه شود.

کرخا. [ ک َ ] ( اِخ ) کرکا. نام ناحیه ای است که در کتیبه داریوش اول پادشاه هخامنشی آمده و این پادشاه آن را از متصرفات خود دانسته است. جای کرخا بطور دقیق معلوم نیست ، گروهی با گرجستان و گروه دیگر با کاریه آسیای صغیر منطبق دانسته اند، اما صاحب تاریخ ایران باستان آن را همان قرطاجنه که فنیقیها کرث خدشث می نامیدند پنداشته است. ( از تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1452 و 1454 ). رجوع به قرطاجنه و کارتاژ شود.

کرخا. [ ک َ ] (اِخ ) کرخه . (جغرافیای تاریخی لسترنج ص 258). رجوع به کرخه شود.


کرخا. [ ک َ ] (اِخ ) کرکا. نام ناحیه ای است که در کتیبه ٔ داریوش اول پادشاه هخامنشی آمده و این پادشاه آن را از متصرفات خود دانسته است . جای کرخا بطور دقیق معلوم نیست ، گروهی با گرجستان و گروه دیگر با کاریه ٔ آسیای صغیر منطبق دانسته اند، اما صاحب تاریخ ایران باستان آن را همان قرطاجنه که فنیقیها کرث خدشث می نامیدند پنداشته است . (از تاریخ ایران باستان ج 2 ص 1452 و 1454). رجوع به قرطاجنه و کارتاژ شود.



کلمات دیگر: