کلمه جو
صفحه اصلی

هکوی

لغت نامه دهخدا

هکوی . [ هََ ک ْ ] (اِ) شراب . (انجمن آرا). شراب انگوری . (برهان ). || تردد. (برهان ) (سروری ). || خربزه ٔ نارسیده . (انجمن آرا).


هکوی . [ هََ ک ْ / هََ ] (ص ) سرگشته و متردد، در نسخه ٔ سروری به فتح هاء و ضم کاف به معنی تردد آمده است . (انجمن آرا). سرگشته و حیران و پریشان . (برهان ).


هکوی. [ هََ ک ْ / هََ ] ( ص ) سرگشته و متردد، در نسخه سروری به فتح هاء و ضم کاف به معنی تردد آمده است. ( انجمن آرا ). سرگشته و حیران و پریشان. ( برهان ).

هکوی. [ هََ ک ْ ] ( اِ ) شراب. ( انجمن آرا ). شراب انگوری. ( برهان ). || تردد. ( برهان ) ( سروری ). || خربزه نارسیده. ( انجمن آرا ).


کلمات دیگر: