به قول ابن الندیم بنقل از ثابت نام پدر بقراط سیم است .
دراقن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
دراقن. [ دُ ق ِ / دُرْ را ق ِ ] ( ع اِ ) زردآلو و شفتالو و آن لغتی است شامی. ( از منتهی الارب ). خوخ. ( ذیل اقرب الموارد از تاج ). شفتالو. هلو. خوخ. و اینکه صاحب قاموس گوید: الدراقن کعلابط و یشدد، المشمش و الخوخ شامیة، خلطی است چه مشمش زردآلو و دراقن و خوخ شفتالو باشد. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). عربهای شام خوخ را دراقن گویند و آن معرب از سریانی یارومی است. ( از المعرب جوالیقی ص 143 از ابن درید ).
دراقن. [ ] ( اِخ ) به قول ابن الندیم بنقل از ثابت ، نام پدر بقراط سیم است. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). و دراقن خود یکی از سه فرزند بقراط دوم پسر ابراقلیس بوده است. و رجوع به ترجمه الفهرست ابن الندیم ص 514 و 523 شود.
دراقن. [ ] ( اِخ ) به قول ابن الندیم بنقل از ثابت ، نام پدر بقراط سیم است. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). و دراقن خود یکی از سه فرزند بقراط دوم پسر ابراقلیس بوده است. و رجوع به ترجمه الفهرست ابن الندیم ص 514 و 523 شود.
دراقن . [ ] (اِخ ) به قول ابن الندیم بنقل از ثابت ، نام پدر بقراط سیم است . (یادداشت مرحوم دهخدا). و دراقن خود یکی از سه فرزند بقراط دوم پسر ابراقلیس بوده است . و رجوع به ترجمه ٔ الفهرست ابن الندیم ص 514 و 523 شود.
دراقن . [ دُ ق ِ / دُرْ را ق ِ ] (ع اِ) زردآلو و شفتالو و آن لغتی است شامی . (از منتهی الارب ). خوخ . (ذیل اقرب الموارد از تاج ). شفتالو. هلو. خوخ . و اینکه صاحب قاموس گوید: الدراقن کعلابط و یشدد، المشمش و الخوخ شامیة، خلطی است چه مشمش زردآلو و دراقن و خوخ شفتالو باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا). عربهای شام خوخ را دراقن گویند و آن معرب از سریانی یارومی است . (از المعرب جوالیقی ص 143 از ابن درید).
گویش مازنی
/deraaghen/
کلمات دیگر: