جمع سرس
سراس
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
سراس. [ س ِ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ سَرِس. رجوع به سَرِس شود.
سراس. [ ] ( اِخ ) ده قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین. دارای 307 تن سکنه است. آب آن از رودخانه دگرمانچای تأمین میشود. محصول آن غلات ، یونجه ، آلوزرد، گوجه ، سیب زمینی ، لبنیات. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ).
سراس. [ ] ( اِخ ) ده قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین. دارای 307 تن سکنه است. آب آن از رودخانه دگرمانچای تأمین میشود. محصول آن غلات ، یونجه ، آلوزرد، گوجه ، سیب زمینی ، لبنیات. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ).
سراس . [ س ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ سَرِس . رجوع به سَرِس شود.
دانشنامه عمومی
مختصات: ۳۶°۱۵′۴۸″شمالی ۴۹°۲۶′۲۵″شرقی / ۳۶٫۲۶۳۳۱°شمالی ۴۹٫۴۴۰۳۶°شرقی / 36.26331; 49.44036
سراس، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان تاکستان در استان قزوین ایران است.
این روستا در دهستان قاقازان غربی قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۳۰۰ نفر (۷۰خانوار) بوده است.
سراس، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان تاکستان در استان قزوین ایران است.
این روستا در دهستان قاقازان غربی قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۳۰۰ نفر (۷۰خانوار) بوده است.
wiki: سراس
گویش مازنی
روستایی در نور
/saraas/ روستایی در نور
کلمات دیگر: