پدیدارشناسی یا پدیده شناسی در اشاره به موارد زیر است:
پدیدارشناسی (فلسفه)
پدیدارشناسی (معماری)
پدیدارشناسی (علم)
پدیده شناسی فیزیک ذره ای
پدیدارشناسی (باستان شناسی)
پدیدارشناسی وجودی در آثار مارتین هایدگر
پدیدارشناسی (روان شناسی)
پدیدارشناسی دین
پدیدارشناسی (فلسفه)
پدیدارشناسی (معماری)
پدیدارشناسی (علم)
پدیده شناسی فیزیک ذره ای
پدیدارشناسی (باستان شناسی)
پدیدارشناسی وجودی در آثار مارتین هایدگر
پدیدارشناسی (روان شناسی)
پدیدارشناسی دین
wiki: پدیدار یا پدیده، و λόγος lógos به معنای «بررسی») فلسفهٔ مطالعهٔ ساختارِ تجربه یا آگاهی است. این جنبش فلسفی در ابتدای سدهٔ بیستم میلادی توسط ادموند هوسرل پایه گذاری شد و سپس توسط حلقه ای از متاثرینش در دانشگاه گوتینگن و دانشگاه لودویگ ماکسیمیلیان مونیخ در آلمان گسترش یافت. جنبش فلسفی پدیدارشناسی سپس به فرانسه، ایالات متحده آمریکا و دیگر نقاط، اغلب در زمینه ای بسیار متفاوت از کارهای اولیهٔ ادموند هوسرل، انتشار یافت. پدیده شناسی را نباید جنبشی یکتا دانست بلکه نویسندگان مختلف این فلسفه در یک خانواده جای می گیرند ولی در همین حال تفاوت های چشمگیری دارند. پدیدارشناسی یک دکترین یا مکتب یکتا نیست بلکه می توان آن را یک طرز فکر، متُد و سبک، و تجربه ای باز و همواره نو شونده که نتایج متفاوتی دارد دانست.
Wikipedia contributors, 'Phenomenology (philosophy)', Wikipedia, The Free Encyclopedia, 17 March 2015, 05:22 UTC, <http://en.wikipedia.org/w/index.php?title=Phenomenology_(philosophy)&oldid=651740657>
ادموند هوسرل پدیدارشناسی را با تأکید بر وجوه التفاتی ذهن و با هدف منظم ساختن فلسفه و فلسفه شناخت به طور اخص به کار برد. البته این واژه را نخستین بار یوهان هنریش لامبرت در کتاب Neues Organon به کار برد. پدیدارشناسی با تفکیک آگاهیِ با واسطه و بی واسطه از یکدیگر، آگاهی انسان را از پدیدارهای ذهنی که بدون واسطه در ذهن وی ظاهر می شوند و ممکن است حتی عینیتی هم نداشته باشند، مطالعه می کند. هوسرل معتقد است هر فعالیت ذهنی «وجه التفاتی» خاصی دارد، یعنی چیزی که ذهن ما در موردش به تفکر می پردازد در یک لحظه خاص به دلیل التفات ذهنی موجود می شود، حال آنکه ممکن است آن وجود ذهنی، موجودی عینی نباشد. در نظر هوسرل موضوع فلسفه همین موضوعات مورد آگاهی است، یعنی هر آنچه که تجربه می کنیم، اعم از اینکه وجود داشته باشد یا نداشته باشد. هوسرل اصطلاح پدیدارشناسی را هم برای «روش» خاص و هم برای اصول و مبادی فلسفی خود به کار می برد. او از دو واژه «منشاء» و «آغاز» در تبیین و توضیح این اصول و مبادی استفاده می کند. اندیشهٔ هوسرل با خودآگاهی مبتنی بر پدیدارشناسی آغاز می شود و بر نقطه آغازین تفکر تأکید می ورزد و بر این باور است که اندیشمند می تواند بر سبق ذهن ها و تمایلات غالب آمده و تنها بر مطالب متیقن اتکا داشته باشد.
Wikipedia contributors, 'Phenomenology (philosophy)', Wikipedia, The Free Encyclopedia, 17 March 2015, 05:22 UTC, <http://en.wikipedia.org/w/index.php?title=Phenomenology_(philosophy)&oldid=651740657>
ادموند هوسرل پدیدارشناسی را با تأکید بر وجوه التفاتی ذهن و با هدف منظم ساختن فلسفه و فلسفه شناخت به طور اخص به کار برد. البته این واژه را نخستین بار یوهان هنریش لامبرت در کتاب Neues Organon به کار برد. پدیدارشناسی با تفکیک آگاهیِ با واسطه و بی واسطه از یکدیگر، آگاهی انسان را از پدیدارهای ذهنی که بدون واسطه در ذهن وی ظاهر می شوند و ممکن است حتی عینیتی هم نداشته باشند، مطالعه می کند. هوسرل معتقد است هر فعالیت ذهنی «وجه التفاتی» خاصی دارد، یعنی چیزی که ذهن ما در موردش به تفکر می پردازد در یک لحظه خاص به دلیل التفات ذهنی موجود می شود، حال آنکه ممکن است آن وجود ذهنی، موجودی عینی نباشد. در نظر هوسرل موضوع فلسفه همین موضوعات مورد آگاهی است، یعنی هر آنچه که تجربه می کنیم، اعم از اینکه وجود داشته باشد یا نداشته باشد. هوسرل اصطلاح پدیدارشناسی را هم برای «روش» خاص و هم برای اصول و مبادی فلسفی خود به کار می برد. او از دو واژه «منشاء» و «آغاز» در تبیین و توضیح این اصول و مبادی استفاده می کند. اندیشهٔ هوسرل با خودآگاهی مبتنی بر پدیدارشناسی آغاز می شود و بر نقطه آغازین تفکر تأکید می ورزد و بر این باور است که اندیشمند می تواند بر سبق ذهن ها و تمایلات غالب آمده و تنها بر مطالب متیقن اتکا داشته باشد.
wiki: پدیدارشناسی (فلسفه)
پدیدارشناسی (معماری). کریستین ـ نوربرگ شولتز یکی از برجسته ترین چهره های پدیدارشناسی در معماری است که تأثیری ژرف بر بسط و گسترش این گفتمان داشته است. وی معتقد است که توجه اش به وجوه کیفی نظریهٔ معماری به کتاب "نیات معماری" (۱۹۶۳) باز می گردد که در آن بیشتر متمرکز بر روانشناسی اگون برونشوی و مباحث جامعه شناختی بوده است. اما وی پس از آشنایی با کتاب "انسان و فضا" ی اوتو فردریش بولنوو(۱۹۶۳) و بالاخص توجه به مفهوم جاستی (دازاین) هایدگر در می یابد که پدیدارشناسی «روشی است کاملاً مناسب جهت نفوذ در جهان روزمره، چراکه معماری به واقع در خدمت کلیت است، کلیتی که اصطلاح "زیست ـ جهان" متضمن آن است و از فرایند علمی دوری می گزیند». ارائهٔ درکی درست و جامع از پدیدارشناسی مورد نظر نوربرگ ـ شولتز جز با مطالعهٔ گستردهٔ آرای او که در کتب و مقالات متعدد بیان شده اند میسر نیست. به گمان وی، پدیدارشناسی یک روش است و نه نوعی از فلسفه، راه و روشی که بر آن است تا ساختارها و معانی جهان ِ زندگی را فراچنگ آورد. پدیدارشناسی «بر آن نیست تا جایگزین علوم طبیعی گردد، بلکه جایگزین روابط و کل اصول و معیارهایی می گردد که آن علوم بیان می کنند». به نظر وی رویکرد علمی به "چیزها" آن ها را از زمینهٔ واقعی شان برمی کند و به آنان چونان اموری "سنجش پذیر" توجه دارد. وی می گوید: «پدیدارشناسی نقطهٔ عزیمت خود را شعار هوسرل مبنی بر "به سوی خود چیزها" و نیز تأکید وی که علم مدرن نتوانست به فهم ما از "زیست جهان عینی" کمک کند قرار می دهد) به واقع زیست ـ جهان، جهان ِ چیزهای خصلتمند و معنادار است، و پدیدارشناسی راه و طریقی است که «رویکردش به چیزها مطابق همان طبیعتمندی ای است که از خود بروز می دهند، یعنی نه چونان موجوداتی جدا از هم، بلکه چونان تجلی های یک ذاتمندی یا طریقی از بودن که تنها در رابطه با دیگر طرق بودن قابل فهم بوده و در طی زمان مقاومت می کند، بی آنکه این ـ همانی خود را از دست بدهد»
اگر چه واژه پدیدارشناسی در قرن هیجدهم میلادی از سوی کسانی چون لابرت، هردر، کانت، فیخته و هگل مورد استفاده قرار گرفته است، اما باید ادموند هوسرل را اولین فیلسوفی دانست که آن را چونان نوعی فلسفیدن مطرح ساخت، امری که بعد وی از سوی متفکرانی چون هایدگر، مرلوپونتی، باشلار، گادامر و دیگران شرح و بسط یافت و تمامی عرصه های اندیشه و فرهنگ، از فلسفه علم گرفته تا نقد هنری را تحت تأثیر قرار داد. بی شک معماری و شهرسازی یکی از مهم ترین این عرصه هاست. پس از آزمون معماری مدرن و آموزه های آن در تولید و توسعه معماری و شهرسازی قرن بیستم و بحران های حاصل از آن، معماران و منتقدان معماری در جستجوی نقطه عزیمتی مطمئن تر، جامع تر، و دقیق تر بودند تا به کمک آن خوانشی ژرف از معماری و محیط خویش ارائه دهند که از یکسو از سطحی نگری ها و تعمیم های معماری مدرن به دور باشد و از دیگر سو افقی نو بر هستی و سویه های وجودی انسان و فضا بگشاید. در این تلاش گسترده، برخی از معماران و نظریه پردازان در دهه های شصت و هفتاد میلادی به توانمندی های پدیدارشناسی آگاهی یافتند و در صدد تبیین نگرشی نو بر پایه آموزه های فلسفی پدیدارشناسی بر آمدند. این فرایند، که شاید بتوان آن را "معمارانیدن فلسفه پدیدارشناسی" خواند بی شک چهره های برجسته ای دارد که مطالعه اندیشه های آن ها جهت درک ماهیت این خوانش ضرورت دارد.
اگر چه واژه پدیدارشناسی در قرن هیجدهم میلادی از سوی کسانی چون لابرت، هردر، کانت، فیخته و هگل مورد استفاده قرار گرفته است، اما باید ادموند هوسرل را اولین فیلسوفی دانست که آن را چونان نوعی فلسفیدن مطرح ساخت، امری که بعد وی از سوی متفکرانی چون هایدگر، مرلوپونتی، باشلار، گادامر و دیگران شرح و بسط یافت و تمامی عرصه های اندیشه و فرهنگ، از فلسفه علم گرفته تا نقد هنری را تحت تأثیر قرار داد. بی شک معماری و شهرسازی یکی از مهم ترین این عرصه هاست. پس از آزمون معماری مدرن و آموزه های آن در تولید و توسعه معماری و شهرسازی قرن بیستم و بحران های حاصل از آن، معماران و منتقدان معماری در جستجوی نقطه عزیمتی مطمئن تر، جامع تر، و دقیق تر بودند تا به کمک آن خوانشی ژرف از معماری و محیط خویش ارائه دهند که از یکسو از سطحی نگری ها و تعمیم های معماری مدرن به دور باشد و از دیگر سو افقی نو بر هستی و سویه های وجودی انسان و فضا بگشاید. در این تلاش گسترده، برخی از معماران و نظریه پردازان در دهه های شصت و هفتاد میلادی به توانمندی های پدیدارشناسی آگاهی یافتند و در صدد تبیین نگرشی نو بر پایه آموزه های فلسفی پدیدارشناسی بر آمدند. این فرایند، که شاید بتوان آن را "معمارانیدن فلسفه پدیدارشناسی" خواند بی شک چهره های برجسته ای دارد که مطالعه اندیشه های آن ها جهت درک ماهیت این خوانش ضرورت دارد.
wiki: پدیدارشناسی (معماری)