کلمه جو
صفحه اصلی

ویساک

دانشنامه عمومی


پیشنهاد کاربران

وی بر وزن طی.

یعنی بایست. امر به ایستادن . . صبر کردن. .
افعال آن نیز صرف می شده است.
گاه با واژه ک و گاهی بدون تلفظ ک. همراه با ضمایم مرسوم.
ویساکیدم. . ویساکیدی. . باید وی می ساکیدی!. .
ویسیدم. . ویسیدی. . باید وی می سیدی!

وی نساکیدن. . وی نساکیدیم. .

از واژه های متروک در برخی روستاهای فارس در محل شهر باستانی استخر.


کلمات دیگر: