کلمه جو
صفحه اصلی

نصیر خان سردار جنگ

دانشنامه عمومی

نصیرخان سردار جنگ (زاده ۱۲۴۳ مسجد سلیمان - درگذشته ۱۳۱۰ برلن) نظامی و سیاست مدار ایرانی در دوران قاجار بود، که در مناصب مختلفی چون حکمرانی اصفهان، کرمان و یزد، فعالیت نمود. وی در دوره چهارم مجلس شورای ملی به عنوان نماینده بختیاری در مجلس حضور داشت.
امامقلی خان حاجی ایلخانی
امیر مفخم بختیاری
علیقلی خان سردار اسعد
نصیرخان پسر سوم امامقلی خان حاجی ایلخانی و برادر کوچکتر امیر مفخم بختیاری می باشد. او از سرداران ارشد قشون محمدعلی شاه بود، که به جمع مشروطه خواهان پیوست. پدر، برادران، عموزادگان و خود او، سال ها ایلخان بختیاری بوده اند.
نصیرخان سومین پسر امامقلی خان حاجی ایلخانی است، که در سال ۱۲۴۳ بختیاری (معادل ۱۸۶۴ میلادی) در مسجد سلیمان زاده شد. در زمان کودکی و نوجوانی نصیرخان، عمویش حسینقلی خان، منصب ایلخانی بختیاری و پدرش، امامقلی خان حاجی ایلخانی منصب ایل بیگی (معاون) را برای نزدیک به ۳۰ سال بر عهده داشتند و خانواده آن ها از قدرتمندترین خاندان های ایرانی بشمار می آمد.
هنگامی که انقلاب مشروطه در مقابل محمدعلی شاه شکست خورده بود و تبریز در حال مقاومت به سر می برد، هنوز نصیرخان و دو برادرش لطفعلی خان امیر مفخم و سلطان محمد خان سردار اشجع، در رکاب شاه بودند و محمدعلی میرزا، از نیروی جنگی نصیرخان و سواران وی، برای تقویت عین الدوله استفاده می نمود؛ لذا در همین زمان بود که لقب سردارجنگ به وی داده شد و از صارم الملک، به نصیرخان سردار جنگ ملقب گشت.

پیشنهاد کاربران

این جنگ به جنگ لُرستان و بختیاری ها معروف است که در اوایل دوران محمدعلی شاه قاجار رخ داد.
داستان این جنگ و واقعه طبق روایات صحیح و سینه به سینه معتبر نقل شده این طور است.
ساکی و پتول دو نفر از بزرگان طایفه بزرگ میرزاوند بخش الوار گرمسیر بودند که در آن دوران از لحاظ غارتگری زبانزد و سرآمد طایفه میرزاوند و تمام لُرستان بودند.
ساکی و پتول بارها در نقاط بختیاری نشین و دشت شیمبار مسجدسلیمان دست به غارت میزدن و از بختیاری ها غارت و باج می گرفتند آن موقع طایفه میرزاوند اینقدر از سمت بختیاری ها برای غارت می رفت که اسم آن سال ها را بختیاری سال گذاشته بودند!!!!!
در یکی از موارد همین غارتگری ها، ساکی و پتول با قشه که با خود دارند برای آوردن غارت به سمت دشت شیمبار مسجدسلیمون بختیاری می روند در آنجا با کاروان یکی از افراد سرشناس بختیاری های مسجدسلیمون برخورد کرده که در این میان با آنها درگیر شده آن مرد که از افراد بزرگ در بین بختیاری ها بود به قتل می رسد و اموال آنها رو به غارت می گیرند و زن او را که دختر یکی از افراد مهم بختیاری بود اسیر کرده طبق روایت مستدل حتی اون زن را مورد تعرض جنسی قرار دادند بعد اینکه آن زن را آزاد کردند او عزم کرده و به نزد نصیرخان بختیاری که به سردار جنگ در بین بختیاری ها معروف به خان تمام بختیاری بود می رود پاپوش خودش رو در آورده و به سر و صورت نصیرخان بختیاری می اندازد به او گفت تو سردار جنگ بختیاری هایی یا سردار ننگشان ساکی و پتول شوهر مرا کشتند و اموال ماها رو به غارت گرفتند و به خودم هم تعرض جنسی کردند.
در قبل این ماجرا در یک درگیری که که همین عده ای از طایفه میرزاوند برای گرفتن غارت به سمت شیمبار بختیاری رفتند با بختیاری های آنجا درگیر شدند و تعدادی از میرزاوند قتال شدند که جسد اونها همونجا در دشت شیمبار بختیاری مسجدسلیمون باقی ماند که باقر فرزند عیدی از کدخدیان میرزاوند و حیدربک فرزند پتول دو نفر آنها بودند که آدم های جنگی و تفنگچی بودند.
بعد این موضوع و به خاطر غارت مکرر ساکی و پتول در نقاط بختیاری نشین نصیرخان بختیاری غیرتی شده تا یک هفته جلسه می گیرند و بحث می کنند برای نقشه حمله نصیرخان قاصد و نامه به تمام سران بختیاری ها در چهارمحال بختیاری - کهکیلویه و بویراحمد و مسجدسلیمون و شوشتر می فرستد به سران طوایف هفت و چهار بختیاری و به آنها دستور میدهد که همه در یک روز مشخص در شهر ایذه جمع شده و به سمت بخش الوار گرمسیر حمله کنند در دستور او به ایل بختیاری آمده بود که ساکی و پتول رو دستگیر و کت بسته در زنجیر بیاورید و اگه نشد آنها رو بکشید و سر آنها رو بیاورید و جایزه دریافت کنید و از رود سزار بختیاری ( دز ) تا رود سیمره ( که تا حدود آب پل بالا رود است ) رو غارت کنید و خانواده های میرزاوند زن و فرزندانشون رو به اسارت بگیرید و به بختیاری بیارید.
هفت و چهار بختیاری عده ای پیاده و عده ای سواره سوار اسب در فصل زمستان به بخش الوار گرمسیر حمله کردند و درگیری شدید و زد و خورد بین آنها و طایفه میرزاوند رخ داد در آن دوران برخی ها که از حمله بختیاری ها مطلع شدند خانواده های خود و اموالشان رو در جاهی امن پناه دادند زیرا یارای مقابله با آن جمعیت بسیار کثیر رو نداشتند یکی از آنها تقی فرزند کدخدا عیدی میرزاوند بود که طبق روایات آدم بسیار جنگی و تفنگچی ماهری بود خانواده و اموال رو در مخفیگاه در میکوه پناه داد ایل بختیاری به بخش الوارگرمسیر حمله کرد آنها به غیر طایفه بزرگ میرزاوند طوایف قلاوند و میر را نیز رو مورد هجوم قرار دادند زیرا در همسایگی طایفه میرزاوند می زیستند و اما طوایف دیگر مثل پاپی رو مورد تعرض و حمله قرار ندادند از طایفه میرزاوند چند نفر به کشته شدند که برزو میرزاوند از تیره افشار میرزاوند یک نفر آنها بود و علی اکبر میرزاوند ( که الان فامیلی نوادگانش هوشمند است ) یک نفر دیگر از آنها بود شیرمحمد میرزاوند از تیره سردار میرزاوند هم یک نفر دیگر بود که به گیر آنها افتادند و در نهایت شقاوت سرشونو بیخ تا بیخ بریدند از طایفه قلاوند و میر نیز چند نفر به قتل رسید که یکی از آنها به اسم یاسین قلاوند فرزند کیخا بود که به اشتباه گرفتن از ساکی و پتول به قتل رسیدند در این جنگ ساکی و پتول به قتل نرسیدند در واقع نتوانستند آنها رو به قتل برسانند و یا دستگیر کنند و این جنگ با کشته شدن افراد به غیر از ساکی و پتول به پایان رسید و اموال از مردم بخش الوارگرمسیر که در دسترسشان بود رو به غارت بردند البته طبق بعضی روایت ها شماری از حمله کننده ها نیز توسط طایفه میرزاوند به قتل رسیدند که این افرد در مناطق صعب العبور قتال شدند و هدف این افراد فقط دفاع از خود بود. طبق روایات بختیاری ها نزدیک به 20 تا 30 سر بریده را با خود بردند.
روایت است در این حمله بختیاری ها سه دسته شدن دسته ای به سرکردگی مهدی قلی خان بختیاری برادر نصیرخان بختیاری گروهی به سرکردگی خود نصیرخان و گروهی نیز به سرکردگی اسفندیارخان فرزند حسینقلی خان ایلخانی که به سه نقطه مختلف در بخش الوار گرمسیر حمله کردند روایت است مهدی قلی خان بختیاری توسط کریم خان میرزاوند با تیر قتال شد کریم خان و پدربزرگم تقی و یک نفر دیگر در یک محدوده بودن که مهدی قلی خان بختیاری به آن محدوده حمله کرد و با تیر کریم خان میرزاوند قتال شد. ( این پاراگراف روایت مشهدی صیدحسن میرزاوند است.
طبق روایات ساکی و پتول و خانوارهایشان قبل از حمله بختیاری ها از این موضوع اطلاع یافته و به ناحیه دشت لاله شاهزاده احمد نقل مکان می کنند و بختیاری ها نتوانستند تا آنجا بروند.
اما اکثر طایفه میرزاوند یاغی شدند و در کوه ها و مسیرهای صعب العبور کمین کرده و خانواده های خود رو در مناطق و جاهایی که دسترسی بختیاری ها به آنجا ممکن نبود پناه دادند و این به خاطر تاکتیک جنگی مناسب آنها بود.
روایت است عده ای از بختیاری های حمله کننده به سمت تقی که از افرادی نامی طایفه میرزاوند بود و آن موقع در ریت کوه بود حمله ور شده و قصد داشتند که اونو قتال کنند که با ضرب گلوله تفنگ او از پای درآمدند.
بختیاری هایی که به بخش الوارگرمسیر حمله کردند دستشان به هر لُر بخش الوار میرزاوند اگر می رسید اونو اسیر و اگر مقاومت می کردند اونو قتال و سرش رو می بریدند و خانواده اش رو به اسارت می گرفتند و اما به جزء سه تا چهار نفر از طایفه میرزاوند نتوانستند از طایفه میرزاوند کسی رو قتال کنند.
روایت است برزو دختری داشت به اسم صدف بختیاری ها تعدادی از سرهای بریده رو به صحرای چهک آورده و صدف دختر برزو رو که آن موقع بچه بود رو به اسارت گرفته و او را آورده و سرهای بریده شده را به او نشان دادند به او گفتند کدام یک از اینها سر ساکی و پتول است که سر برزو در بین سرهای بریده شده بود و سرش از دیگر سرها درشت تر و گنده تر بود صدف گفت هیچ کدامشان ساکی و پتول نیستند و گفت اون سر برزو پدرم است و بختیاری ها با حسرت گفتند دوباره ساکی و پتول قتال نشدند این روایت رو خود صدف دختر برزو برای حاسی میرزاوند برادرزاده اش روایت کرده است.
شماری از مردم بخش الوار گرمسیر رو نیز به اسارت گرفتند و آنها رو به مرکز بختیاری نصیرخان سردار جنگ بردند سرهای بریده شده نیز همراه آنها بود و اما با بررسی سرها و افراد متوجه شدند که آنها ساکی و پتول نبودند افرادی که اسیر شده بودند بعد چندین سال که در بختیاری در اسارت بودند با ترفندی از آنجا گریخته از سمت شهر درود به بخش الوار گرمسیر برگشتند.
از جمله به اسارت گرفته شده ها نساری شیرمرد همسر برزو میرزاوند و فرزندانش صیفور - احمد - بهتوش - والی - اصف - بیچار و دخترش صدف بودند که در آن موقع سن پایینی داشتند و والی از همشون سنش بالاتر بود که در مسیر حرکت آنها در دزفول در بین مسیر آزاد شدند نزدیک به 30 تا 40 زن و بچه و 30 تا 40 مرد از طوایف میرزاوند - قلاوند رو به اسارت گرفتند اینها اکثرا کسانی بودن که غافلگیر حمله شدن اما تمام مردان نامی و تفنگچی میرزاوند و قلاوند مثل تقی شیره ساکی پتول و. . . . . خانوارهای خود رو در جاهای امن پناه دادند و در کوهها یاغی شدند.

افراد اسیر شده رو به دزفول در بین مسیر بردند که در دزفول آزاد شدند روایت است که شیخ دزفول که مقام بالایی در بین مردم دزفول در آن موقع داشت به نصیرخان بختیاری گفته بود که زن ها و بچه ها رو آزاد کن وگرنه الم قیام بلند می کنم حالا روایت نکردند این شیخ دزفول اسمش کی بوده چون دزفول عالمان و عارفان داشت و طبق برآورد و محاسبات تاریخی تنها شخص مهم در آن دوران در دزفول که سنش به آن دوران میخورد شیخ محمدرضا معزی فرزند شیخ محمد معزی و برادرزاده شیخ عبدالحسین معزی بود که آوازش در دزفول زبانزد بود و حتی در شهرهای مجاور نیز آدم مهمی بود. اگر شیخ دزفول تهدید به قیام نمی کرد بختیاری ها هرگز زن و بچه های میرزاوند الوار رو آزاد نمی کردند در واقع از شیخ دزفول ترسیدند.
روایت است نساری شیرمرد بیچار رو که اون موقع در حدود 10 سالش بود به یک دزفولی در بازار قدیم دزفول که دکان قدیمی داشت داد که پیش او باشد و او بیچار رو بزرگ کند و بیچار برایش کار کند و بعد منصرف شد و او را پس گرفت.
حدود 30 تا 40 مرد از جمله لرزان - عبدالمحمد - کرم جان شیرمرد - حاجی تقی میرمحمد ولی و. . . . . . را اسیر کرده و به بختیاری به اسارت بردند تا دو سه سال در آنجا زندانی بودند در غل و زنجیر همین یاسین قلاوند که سرش رو بریدند میگن یه پسر داشت به اسم مزبان که سنش پایین بود و بختیاری ها اونو به همراه دیگر افراد اسیر شده به اسارت بردند.
در یک روز یکی از زندانیان با قفل که به در زندان آنها بسته شده بود ور رفته و یکدفعه قفل شکسته می شود زنی که آنجا محل نگهداری آنها را تمیز می کرد گفت پس اگر می توانید فکری برای فرار کنید چون هر لحظه امکان دارد شما را قتال کنند شب نگهبانان آنها پیش آنها نشسته زندانی ها از آنها میخواهند که یک بازی محلی انجام دهند زندانیان و نگهبانان آنها تا پاسی از شب به بازی مشغول می شوند و نگهبانان از شدت خستگی به خواب رفته از آنجا می گریزند و سپس به کمک برخی ها به بخش الوار می رسند.
اگر آن 30 تا 40 نفر فرار نمی کردند حتما بدست بختیاری ها قتال می شدند زندان آنها در شهر شوشتر بین شوشتر و گتوند بود.
کرم جان شیرمرد هنگامیکه اسیرش کردند به بختیاری ها گفت که شماها منو غافل گیر کردید وگرنه هرگز نمیتونستید منو اسیر کنید.

نصیرخان برای برگرداندن امنیت به بخش های غرب و جنوب کشور، متوسل به جنگ های خونینی شد، که در طول این دوران برخی اعمال وی، با ظلم و ستم همراه بود. اما در نهایت با دستگیری رضا جوزانی و جعفرقلی چرمینی و اتباع آنان، صرف نظر از شکنجه و آزار زندانیان و اعمال دیگری که به سردار نسبت می دهند، در مجموع خدمات وی را قابل تقدیر و تمجید دانسته اند.

یکی از این جنگ ها جنگی بود به اسم جنگ لرستان و بختیاری که در حدود اواخر دوران قاجارها رخ داد که در این جنگ بختیاری ها به دستور نصیرخان بختیاری معروف به سردار جنگ به الوار یا بخش الوار گرمسیر کنونی از توابع شهرستان اندیمشک حال حاضر حمله کردند. علت این جنگ طبق روایات دقیق این بود. ساکی و پتول دو برادر و از بزرگان طایفه میرزاوند تیره کلورضا در بخش الوار گرمسیر بودند در آن دوران از لحاظ غارتگری و راهزنی سرآمد لُرستان بودند این ساکی و پتول با همراهان خود بارها در نواحی بختیاری نشین و دشت شیمبار دست به غارت می زدند. روایت می کنند ساکی و پتول آنقدر از سمت بختیاری ها غارت می آوردند که سبیل بختیاری رو به باد داده بودند و اکثر بختیاری ها آن موقع آنها را می شناختند. حتی طبق روایات دو پسر از پتول در نقاط بختیاری به هنگام غارت کشته شدند. در یکی از این موارد ساکی و پتول با قشون که با خود دارند برای آوردن غارت به سمت دشت شیمبار بختیاری می روند در آنجا با کاروان یکی از افراد سرشناس بختیاری برخورد کرده که در این میان با آنها درگیر شده آن مرد که از افراد بزرگ در بین بختیاری ها بود به قتل می رسد و اموال آنها رو به غارت می برند بعد آزادی آن زن توسط قشون آن زن به اصفهان به نزد نصیرخان بختیاری که ایلخان بختیاری بود می رود آن زن که از طایفه چهار بختیاری بود چادر خودش رو در آورده و به سر و صورت نصیرخان بختیاری می اندازد به او می گوید تو سردار جنگ بختیاری هایی یا سردار ننگشان ساکی و پتول شوهر مرا کشته و اموال ماها رو به غارت گرفتند. بعد این ماجرا و به خاطر غارت مکرر ساکی و پتول در نقاط بختیاری نشین نصیرخان بختیاری غیرتی شده و طبق روایات تا یک هفته جلسه می گیرند و بحث می کنند برای نقشه حمله نصیرخان قاصد و نامه به تمام ایل بختیاری می فرستد به هفت و چهار بختیاری. به آنها دستور میدهد که همه در یک روز مشخص در شهر ایذه جمع شده و به سمت بخش الوار گرمسیر حمله کنند در دستور او به ایل بختیاری آمده بود که ساکی و پتول رو دستگیر و کت بسته در زنجیر بیاورید و اگه نشد آنها رو بکشید، سر آنها را ببرید و برایم بیاورید و جایزه دریافت کنید و از رود سزار بختیاری تا رود سیمره را غارت کنید و خانواده های میرزاوند زن و فرزندانشان را به اسارت بگیرید و به استان بختیاری بیاورید. هفت و چهار بختیاری بیشتر از ۲۰ هزار نفر در فصل زمستان به بخش الوار گرمسیر حمله کردند و درگیری شدیدی و زد و خورد بین آنها و طایفه میرزاوند رخ داد در آن دوران برخی ها که از حمله بختیاری ها مطلع شدند خانواده های خود و اموالشان را در جاهی امن پناه دادند زیرا یارای مقابله با آن جمعیت بسیار کثیر را نداشتند. به غیر طایفه بزرگ میرزاوند طایفه قلاوند را نیز مورد هجوم قرار دادند زیرا در همسایگی طایفه میرزاوند می زیستند و اما طوایف دیگر مثل پاپی را مورد تعرض و حمله قرار ندادند. از طایفه میرزاوند چندین نفر به قتل رسید از جمله برزو میرزاوند از تیره افشار میرزاوند و علی اکبر میرزاوند و شیرمحمد میرزاوند از تیره سردار - از طایفه قلاوند نیز چند نفر به قتل رسید که یکی از آنها به اسم یاسین قلاوند فرزند کیخا بود که به اشتباه گرفتن از ساکی و پتول به قتل رسیدند و سرشان را بریدند و با خود به بختیاری بردند. در این جنگ ساکی و پتول به قتل نرسیدند در واقع نتوانستند آنها را دستگیر و یا بکشند و این جنگ با کشته شدن افرادی به غیر از ساکی و پتول به پایان رسید و اموال از مردم بخش الوارگرمسیر که در دسترسشان بود را به غارت بردند البته طبق بعضی روایت ها شماری از حمله کننده ها نیز توسط طایفه میرزاوند به قتل رسیدند که از تعداد دقیق آنها آماری در دسترس نیست. ساکی و پتول و خانوارهایشان قبل از حمله بختیاری ها از این موضوع اطلاع یافته و به ناحیه دشت لاله شاهزاده احمد نقل مکان می کنند و بختیاری ها نتوانستند تا آنجا بروند. برزو میرزاوند دختری داشت به اسم صدف بختیاری ها تعدادی از سرهای بریده را به صحرای چهک که از حدود طایفه میرزاوند است آورده و صدف دختر برزو را که آن موقع بچه بود را به اسارت گرفته و او را آورده و سرهای بریده شده را به او نشان دادند به او گفتند کدام یک از اینها سر ساکی و پتول است که سر برزو در بین سرهای بریده شده بود و گفت هیچ کدامشان ساکی و پتول نیستند و گفت اون سر برزو پدرم است و بختیاری ها با حسرت گفتند دوباره ساکی و پتول کشته نشدند. شماری از مردم بخش الوار گرمسیر را نیز به اسارت گرفتند و آنها را به اسارت گرفتند. از جمله به اسارت گرفته شده ها نساری شیرمرد همسر برزو میرزاوند و فرزندانش صیفور - احمد - بهتوش - والی - اصف - بیچار و دخترش صدف بودند که در آن موقع سن پایینی داشتند و والی از همه آنها سنش بالاتر بود که در مسیر حرکت آنها در دزفول در بین مسیر آزاد شدند نزدیک به ۳۰ تا ۴۰ زن و بچه و ۳۰ تا ۴۰ مرد را به اسارت گرفتند اینها اکثر کسانی بودن که غافلگیر حمله شدن اما تمام مردان نامی و تفنگچی میرزاوند مثل تقی - شیره - ساکی - پتول و غیره خانوارهای خود رو در جاهای امن پناه دادند و در کوهها یاغی شدند. روایت است تعدادی از حمله کننده ها به سمت تقی که آدم تفنگچی و جنگی بود و آن موقع در ریت کوه یاغی شده بود حمله ور شدند که با ضرب گلوله تفنگ او کشته می شوند. افراد اسیر شده را به دزفول در بین مسیر بردند که در دزفول آزاد شدند. روایت می کنند که شیخ دزفول که مقام بالایی در بین مردم دزفول در آن موقع داشت به نصیرخان بختیاری گفته بود که زن ها و بچه ها را آزاد کن وگرنه الم قیام بلند می کنم و به احتمال فراوان شیخ دزفول شیخ محمدرضا معزی بود که در آن دوران در آن دیار پر آوازه بود. حدود ۳۰ تا ۴۰ مرد از جمله لرزان - عبدالمحمد - کرم جان شیرمرد - حاجی تقی میرمحمد ولی و تعدادی دیگر را اسیر کرده و به بختیاری به اسارت بردند تا دو سه سال در آنجا زندانی بودند در غل و زنجیر همین یاسین قلاوند که سرش را بریدند یک پسر داشت به اسم مزبان که سنش پایین بود و بختیاری ها اونو به همراه دیگر افراد اسیر شده به اسارت بردند. زندان آنها در شهر شوشتر بین شوشتر و گتوند بود. در یک روز یکی از زندانیان با قفلی که به در زندان آنها بسته شده بود ور رفته و یکدفعه قفل شکسته می شود زنی که آنجا محل نگهداری آنها را تمیز می کرد گفت پس اگر می توانید فکری برای فرار کنید چون هر لحظه امکان دارد شما را بکشند شب نگهبانان آنها پیش آنها نشسته زندانی ها از آنها میخواهند که یک بازی محلی انجام دهند زندانیان و نگهبانان آنها تا پاسی از شب به بازی مشغول می شوند و نگهبانان از شدت خستگی به خواب رفته از آنجا می گریزند و سپس به کمک برخی ها به بخش الوار می رسند. این واقعه در حدود سال ۱۲۸۰ ه. ش در ایران مصادف با دوران محمدعلی شاه قاجار در ایران رخ داد و این جنگ بدون دستگیری یا کشته شدن ساکی و پتول پایان یافت.


در باب چگونگی مرگ ساکی و پتول
ساکی بعد چندین سال درگذشت و عده ای حادثه مرگ پتول رو در این ماجرا می دانند روزی پتول خرها و الاغ های عده ای از سیدهای دزفول در احمد فداله دزفول رو به غارت می گیرد رییس سیدهای احمد فداله به پیش پتول آمده و درخواست می کند که خرها و الاغ های اونا رو پس بدن پتول از این کار خودداری کرده و سید احمدفداله شعری در مذمت پتول خوانده و بدون گرفتن خرها و الاغ های خودش بر می گردد.
پتول به سیداحمدفداله این شعر رو میگه:
احمد فداله فداله مِرو زالونه بَسو سی دَسه خِرو
سید احمد فداله هم در پاسخ پتول این شعر رو میگه:
زالونه سازم سی دَسه خِرت گلوله سازم سی مینه سرت
بعد دو روز پتول در یک نزاع خانوادگی که بین او و عموزاده هایش رخ داد توسط یکی از عموزاده هایش با تیر تفنگ و گلوله ای که به سرش خورد به قتل رسید چون میگن سید احمدفداله نفرینش کرده و نفرین او باعث این حادثه شده و در واقع تیر غیب سیداحمدفداله نشست رو سرش.
در آن دوران بین سران لُر رسم بود که می گفتند هر که غارت نیارود مرد نیست و شجاعت رو به غارتگری می دانستند چون براشون یه چیز مرسوم شده بود. مثلا می گفتند یارو چطور غارتگری خوب غارت میکنه تا دخترمو بهش بدم.


نصیر خان در دشت چغاخور مرکز ایلخانان به دنیا امد
چغاخور مرکز حکومت و زادگاه سردارجنگ، محتشم، صمصام، و. . . بوده است جد آنان به حیدر کور باز می گردد که اصالتا پاپی لرستان است و در بین زراسوندان چغاخور سکونت گرفته و خود تیره های از زراسوند را تشکیل داده ک به حیدر کور باز میگردد


کلمات دیگر: