کلمه جو
صفحه اصلی

هواس

فرهنگ فارسی

گشن تیز شهوت شیر نیک درنده

لغت نامه دهخدا

هواس . [ هََ ] (ع اِمص ) خواهانی گشن . (منتهی الارب ).


هواس . [ هََوْ وا ] (ع ص ) گشن تیزشهوت . (منتهی الارب ). || شیر نیک درنده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).


هواس. [ هََ ] ( ع اِمص ) خواهانی گشن. ( منتهی الارب ).

هواس. [ هََوْ وا ] ( ع ص ) گشن تیزشهوت. ( منتهی الارب ). || شیر نیک درنده. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

می گذارد، هواسمان، می گزینیم، هواس جمع،

از هوا دار بودن می اید. به معنی تمرکز. هوشیاری نسبت به مسأله خاص.


کلمات دیگر: