مریدی
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
هواخواهی، پرستش، سرسپردگی، تخصیص، وقف، صمیمیت، جانسپار، از خود گذشتگی، دعا، مریدی
شاگردی، پیروی، مریدی
فرهنگ فارسی
حالت چگونگی مرید
لغت نامه دهخدا
مریدی. [ م ُ ] ( حامص ) حالت و چگونگی مرید. مرید بودن. شاگردی و اطاعت وفرمانبرداری. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به مرید شود.
کلمات دیگر: