کلمه جو
صفحه اصلی

فرضی


مترادف فرضی : موهوم، نظری، واهی

متضاد فرضی : حقیقی

برابر پارسی : گمانی، پنداری، انگاری، پندارین

فارسی به انگلیسی

supposed, imaginary, assumed, presumptive, hypothetical, putative, theoretical

supposed, imaginary, assumed


assumed, hypothetical, presumptive, putative, supposed, theoretical


فارسی به عربی

افتراضی , زامی

مترادف و متضاد

assumptive (صفت)
متکبر، مغرور، فرضی، فرض مسلم شده

hypothetical (صفت)
فرضی، برانگاشتی، نهشتی

presumptive (صفت)
جسور، گستاخ، فرضی، احتمالی

reckoning (صفت)
فرضی

موهوم، نظری، واهی ≠ حقیقی


فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به فرض : مسئله فرضی .
علی بن محمد بن علی القلصادی مکنی به ابوالحسن او را کتابی در فرائض مذاهب چهار گانه سنت است به نام شرح فرائض الشیخ خلیل الممالکی .

فرهنگ معین

( ~ . ) [ ع . ] (ص نسب . ) تصوری ، خیالی .

لغت نامه دهخدا

فرضی. [ ف َ رَ ضی ی ] ( ع ص نسبی ) دانای علم فرائض. ( منتهی الارب ). فرایضی. ( سمعانی ). العارف بالفرائض. ( اقرب الموارد ). رجوع به فرایض و فرایضی شود.

فرضی. [ ف َ رَ ] ( اِخ ) عبیداﷲبن محمدبن احمدبن محمدبن علی بن مهران الفرضی المقری البغدادی ، مکنی به ابواحمد. امامی فاضل و پرهیزگار و ثقه بود. از قاضی ابوعبداﷲ محاملی و یوسف بن یعقوب بن اسحاق البهلول و جز آنان حدیث شنید. ابومحمد الخلال و ابوالقاسم ازهری را از وی روایت است. وی در شوال سنه 460 هَ.ق.به سن 82سالگی درگذشت. ( اللباب فی تهذیب الانساب ).

فرضی. [ ف َ رَ ] ( اِخ ) علی بن محمدبن علی القلصادی ، مکنی به ابوالحسن. او را کتابی در فرائض مذاهب چهارگانه سنت است به نام «شرح فرائض الشیخ خلیل الممالکی ». ( از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1445 ).

فرضی . [ ف َ رَ ] (اِخ ) عبیداﷲبن محمدبن احمدبن محمدبن علی بن مهران الفرضی المقری ٔ البغدادی ، مکنی به ابواحمد. امامی فاضل و پرهیزگار و ثقه بود. از قاضی ابوعبداﷲ محاملی و یوسف بن یعقوب بن اسحاق البهلول و جز آنان حدیث شنید. ابومحمد الخلال و ابوالقاسم ازهری را از وی روایت است . وی در شوال سنه ٔ 460 هَ .ق .به سن 82سالگی درگذشت . (اللباب فی تهذیب الانساب ).


فرضی . [ ف َ رَ ] (اِخ ) علی بن محمدبن علی القلصادی ، مکنی به ابوالحسن . او را کتابی در فرائض مذاهب چهارگانه ٔ سنت است به نام «شرح فرائض الشیخ خلیل الممالکی ». (از معجم المطبوعات ج 2 ستون 1445).


فرضی . [ ف َ رَ ضی ی ] (ع ص نسبی ) دانای علم فرائض . (منتهی الارب ). فرایضی . (سمعانی ). العارف بالفرائض . (اقرب الموارد). رجوع به فرایض و فرایضی شود.


فرهنگ فارسی ساره

پندارین



کلمات دیگر: