برابر پارسی : گسستنی، گسست پذیر
قابل فسخ
برابر پارسی : گسستنی، گسست پذیر
مترادف و متضاد
قابل فسخ، ابطال پذیر
قابل فسخ، انتهایی، فسخ پذیر، پایان یافتنی
فرهنگ فارسی
عقد ... برگشت پذیر
لغت نامه دهخدا
قابل فسخ. [ ب ِ ل ِ ف َ ] ( ص مرکب ) عقد... برگشت پذیر.
کلمات دیگر: