قاچ کردن
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
بریدن، قاش کردن، قاچ کردن، باریک بریدن
بستن، برق وصل کردن، توپی گذاشتن، در چیزی را گرفتن، قاچ کردن، تیر زدن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) برش برش کردن قاچ دادن قطعه قطعه کردن ( خربزه و هندوانه و غیره ) .
لغت نامه دهخدا
قاچ کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) برش برش کردن. قاچ دادن.ورقه ورقه کردن. قطعه قطعه کردن. تشرید. به درازا به قطعات بریدن خربزه و هندوانه و دستنبو و امثال آن.
کلمات دیگر: