کلمه جو
صفحه اصلی

فراهم اوردن

فارسی به انگلیسی

assemble, obtain, accumulate, to bring together, to collect, to bring about, to effect

فارسی به عربی

جمع

مترادف و متضاد

assemble (فعل)
جفت کردن، انباشتن، متراکم کردن، گرد امدن، جمع شدن، گرد اوردن، سوار کردن، فراهم اوردن، هم گذاردن، انجمن کردن

collect (فعل)
متراکم کردن، جمع کردن، گرد اوردن، فراهم اوردن، وصول کردن، فراهم کردن، جمع اوری کردن، مدون کردن

gather (فعل)
جمع کردن، گرد کردن، گرد امدن، جمع شدن، بزرگ شدن، فراهم اوردن، نتیجه گرفتن، اجتماع کردن، گرد اوری کردن، استباط کردن

فرهنگ فارسی

( فراهم آوردن ) ( مصدر ) ۱ - گرد آوردن جمع کردن ۲ - به هم آوردن ۳ - بند و بست کردن ۴ - تحصیل کردن کسب کردن .

پیشنهاد کاربران

جمع آوری

بوجود آوردن

تهیه کرد

حاصل کردن

ایجاد کند

bring together


کلمات دیگر: