کلمه جو
صفحه اصلی

فرسودگی


مترادف فرسودگی : پوسیدگی، کهنگی، خستگی، فرتوتی، واماندگی

فارسی به انگلیسی

exhaustion, seediness, slippage, tiredness, wear, wear and tear, weariness, frazzle, depreciation, fatigue

wear, tear, depreciation, fatigue


exhaustion, seediness, slippage, tiredness, wear, wear and tear, weariness


فارسی به عربی

اعیاء

مترادف و متضاد

frazzle (اسم)
فرسودگی

fatigue (اسم)
رنج، فتور، خستگی، کوفتگی، فروماندگی، فرسودگی، ستوه، ماندگی

exhaustion (اسم)
خستگی، فرسودگی

پوسیدگی، کهنگی


خستگی، فرتوتی، واماندگی


۱. پوسیدگی، کهنگی
۲. خستگی، فرتوتی، واماندگی


فرهنگ فارسی

فرسوده شدن

لغت نامه دهخدا

فرسودگی. [ ف َ دَ / دِ ] ( حامص ) فرسوده شدن. فرسوده بودن. فرسایش. رجوع به فرسوده و فرسودن شود.

پیشنهاد کاربران

Burnout

burndown


کلمات دیگر: