کلمه جو
صفحه اصلی

فراموشکاری

فارسی به انگلیسی

forgetfulness, negligence, woolgathering


forgetfulness, negligence, woolgathering, forgetfulness

فارسی به عربی

اهمال

مترادف و متضاد

forgetfulness (اسم)
فراموشی، فراموشکاری

negligence (اسم)
مسامحه، پشت گوش فراخی، سرسری، قصور، غفلت، اهمال، فراموشکاری، فرو گذاشت

فرهنگ فارسی

عمل و حالت فراموشکار نسیان فراموشی

لغت نامه دهخدا

فراموشکاری. [ ف َ ] ( حامص مرکب ) نسیان. از یاد بردن. سؤحافظه. ( یادداشت به خط مؤلف ) :
ز پیری دگرگون شود رای نغز
فراموشکاری درآید به مغز.
نظامی.
و رجوع به فراموشکار و فرامشتکاری شود.

پیشنهاد کاربران

- سوء حافظه ؛ فراموشکاری. نسیان.


کلمات دیگر: