۱ - حرکت دادن سر . ۲ - تحسین کردن تمجید کردن .
سر جنبانیدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
سر جنبانیدن. [ س َ جُم ْ دَ ] ( مص مرکب ) تحسین کردن. ( غیاث ) ( آنندراج ) :
گرچه در پای تو افتم چه شود
که سری بر سخنم جنبانی.
شاعر است آنکه تو بر شعرش سر جنبانی.
گرچه در پای تو افتم چه شود
که سری بر سخنم جنبانی.
انوری.
بیت بیت همه را دیده و سنجیده بخوان شاعر است آنکه تو بر شعرش سر جنبانی.
سنجر کاشی ( از آنندراج ).
|| امتناع از کاری. ( غیاث ). منع کردن از کاری. ( آنندراج ). || ریشخندکردن : و خردمندان دانستندی که نه چنان است و سری می جنبانیدندی. ( تاریخ بیهقی ).کلمات دیگر: