perishable
زود میر
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - آنکه زود میرد . ۲ - آنچه زود نابود میشود .
لغت نامه دهخدا
زودمیر. ( نف مرکب ) کوته زندگانی. زودگذر. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).زودمیرنده. ( آنندراج ). زودمیرنده. آنکه زود میرد. آنچه زود نابود شود. ( فرهنگ فارسی معین ) :
مار قانع بسی زید، تو بحرص
گر نئی مور زودمیر مباش.
زودزای است و زودمیر شرر.
از طربناکی و بیباکی حباب زودمیر.
بیخ هوس بکن که درختی است کم بقا.
که زودمیر شود، زودمیر شد چو شرار.
آتش آب رز طلب عمرفزای زندگی.
لیک غبنا که زودمیرستی
گفت خارم بکام و بار بدوش
مرگ من هرچه زود دیرستی.
مار قانع بسی زید، تو بحرص
گر نئی مور زودمیر مباش.
سنائی.
زودخیز است و خوش گریز حشرزودزای است و زودمیر شرر.
سنائی.
چون شرر رقاص بر سطح شراب آتشی از طربناکی و بیباکی حباب زودمیر.
اثیر اخسیکتی ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
شاخ امل بزن که چراغی است زودمیربیخ هوس بکن که درختی است کم بقا.
خاقانی.
ز کبر دشمن آتش نهاد او میخواست که زودمیر شود، زودمیر شد چو شرار.
سلمان ( یادداشت ایضاً ).
آتش زودمیر را خاک سیاه بر سر است آتش آب رز طلب عمرفزای زندگی.
سلمان ( ایضاً ).
به شتر گفت خر که میرستی لیک غبنا که زودمیرستی
گفت خارم بکام و بار بدوش
مرگ من هرچه زود دیرستی.
؟ ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
کلمات دیگر: