کنایه از دیوانه زیرا که در شهر آرام نگیرد .
سر بصحرا داده
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
سربصحراداده. [ س َ ب ِ ص َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) کنایه از دیوانه زیرا که در شهر آرام نگیرد. ( آنندراج ) :
سربصحراداده چشم سیاه لیلی ام
چشم آهو حلقه زنجیر می باید مرا.
سربصحراداده چشم خوشت نخجیرها.
سربصحراداده چشم سیاه لیلی ام
چشم آهو حلقه زنجیر می باید مرا.
صائب ( از آنندراج ).
ای زبون در حلقه زنجیر زلفت شیرهاسربصحراداده چشم خوشت نخجیرها.
صائب ( از مفرد و جمع محمد معین ).
کلمات دیگر: