شطرنج بازی کردن شطرنج باختن
شطرنج بازیدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
شطرنج بازیدن. [ ش ِ / ش َ رَ دَ ] ( مص مرکب ) شطرنج بازی کردن. شطرنج باختن. ( یادداشت مؤلف ) :
عشق بازیدن چنان شطرنج بازیدن بود
عاشقا گردن نبازی دست سوی اومیاز.
عشق بازیدن چنان شطرنج بازیدن بود
عاشقا گردن نبازی دست سوی اومیاز.
منوچهری.
رجوع به شطرنج باختن شود.کلمات دیگر: