کلمه جو
صفحه اصلی

فطسه

لغت نامه دهخدا

( فطسة ) فطسة. [ ف َ س َ ] ( ع اِ ) یکی از فطس. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). حب الاس. ( فهرست مخزن الادویه ). رجوع به فطس شود. || پوست جانور مرده.( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || مهره ای که بدان زنان مردان را بند کنند. ( منتهی الارب ).

فطسة. [ ف َ طَ س َ ] ( ع اِمص ) پهنایی بینی و بستگی و پراکندگی استخوان آن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

فطسة. [ ف َ س َ ] (ع اِ) یکی از فطس . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). حب الاس . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به فطس شود. || پوست جانور مرده .(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مهره ای که بدان زنان مردان را بند کنند. (منتهی الارب ).


فطسة. [ ف َ طَ س َ ] (ع اِمص ) پهنایی بینی و بستگی و پراکندگی استخوان آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).



کلمات دیگر: