کلمه جو
صفحه اصلی

سر کشور

فرهنگ فارسی

رئیس کشور . شاه . پادشاه .

لغت نامه دهخدا

سرکشور. [ س َ ک ِش ْ وَ ] ( اِ مرکب ) رئیس کشور. شاه. پادشاه :
روح الامین به چرخ ندا کرده کای فلک
بگسل ز خیمه همه سرکشوران طناب.
مختاری.


کلمات دیگر: