کنایه از پنهان شدن
سر در شکم نهادن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
سردر شکم نهادن. [ س َ دَ ش ِ ک َ ن ِ / ن َ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از پنهان شدن. ( آنندراج ) :
زودش بسان استره سر در شکم نهاد
در عهد تو هر آنکه به مویی گزند کرد.
به مویی که کرد از نکوئیش کم
نهادند حالی سرش در شکم.
زودش بسان استره سر در شکم نهاد
در عهد تو هر آنکه به مویی گزند کرد.
کمال الدین اسماعیل.
|| کنایه از کشتن : به مویی که کرد از نکوئیش کم
نهادند حالی سرش در شکم.
سعدی.
کلمات دیگر: