کلب فغم : سگ آزمند و حریص
فغم
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
فغم. [ ف َ ] ( ع اِ ) آنچه به زبان از شکاف دندان بدرآرند. || ( مص ) بند کردن بوی خوش سوراخ بینی کسی را. || گشادن بوی خوش سده را. || بوسه دادن زن را. || بوسه دادن کسی را. || شیر خوردن بزغاله. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || شکفتن گل. ( منتهی الارب ). رجوع به فغوم شود.
فغم. [ ف ُ / ف ُ غ ُ ] ( ع اِ ) دهان ، تمام آن یا زنخ با ریش. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || اخذه بفغمه ؛ یعنی در سختی و مشقت انداخت او را. ( ازمنتهی الارب ). سخت گرفت بر او. ( از اقرب الموارد ).
فغم. [ ف َ غ َ ] ( ع مص ) شیفته گردیدن بچیزی و آزمند شدن. || اقامت نمودن در جائی و لازم گرفتن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
فغم. [ ف َ غ ِ ] ( ع ص ) کلب فغم ؛ سگ آزمند و حریص. ( منتهی الارب ). حریص برچیزی. یُقال : کلب فغم علی الصید. ( اقرب الموارد ).
فغم. [ ف ُ / ف ُ غ ُ ] ( ع اِ ) دهان ، تمام آن یا زنخ با ریش. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || اخذه بفغمه ؛ یعنی در سختی و مشقت انداخت او را. ( ازمنتهی الارب ). سخت گرفت بر او. ( از اقرب الموارد ).
فغم. [ ف َ غ َ ] ( ع مص ) شیفته گردیدن بچیزی و آزمند شدن. || اقامت نمودن در جائی و لازم گرفتن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
فغم. [ ف َ غ ِ ] ( ع ص ) کلب فغم ؛ سگ آزمند و حریص. ( منتهی الارب ). حریص برچیزی. یُقال : کلب فغم علی الصید. ( اقرب الموارد ).
فغم . [ ف َ ] (ع اِ) آنچه به زبان از شکاف دندان بدرآرند. || (مص ) بند کردن بوی خوش سوراخ بینی کسی را. || گشادن بوی خوش سده را. || بوسه دادن زن را. || بوسه دادن کسی را. || شیر خوردن بزغاله . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شکفتن گل . (منتهی الارب ). رجوع به فغوم شود.
فغم . [ ف َ غ َ ] (ع مص ) شیفته گردیدن بچیزی و آزمند شدن . || اقامت نمودن در جائی و لازم گرفتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
فغم . [ ف َ غ ِ ] (ع ص ) کلب فغم ؛ سگ آزمند و حریص . (منتهی الارب ). حریص برچیزی . یُقال : کلب فغم علی الصید. (اقرب الموارد).
فغم . [ ف ُ / ف ُ غ ُ ] (ع اِ) دهان ، تمام آن یا زنخ با ریش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || اخذه بفغمه ؛ یعنی در سختی و مشقت انداخت او را. (ازمنتهی الارب ). سخت گرفت بر او. (از اقرب الموارد).
کلمات دیگر: