کلمه جو
صفحه اصلی

شعاف

فرهنگ فارسی

( اسم ) جمع شعفه سر کوهها .
دیوانگی

لغت نامه دهخدا

شعاف . [ ش ِ ] (ع اِ) ج ِ شَعْفَة. (از اقرب الموارد) (از دهار) (از ناظم الاطباء). ج ِ شعفة، به معنی سر کوه و سر هر چیزی . (آنندراج ). رجوع به شعفة شود. || (ص ) مرد سرخ موی یا سرخ موی سر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سرخ موی . (از ناظم الاطباء).


شعاف. [ ش ُ ] ( ع اِمص ) دیوانگی. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).

شعاف. [ ش ِ ] ( ع اِ ) ج ِ شَعْفَة. ( از اقرب الموارد ) ( از دهار ) ( از ناظم الاطباء ). ج ِ شعفة، به معنی سر کوه و سر هر چیزی. ( آنندراج ). رجوع به شعفة شود. || ( ص ) مرد سرخ موی یا سرخ موی سر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). سرخ موی. ( از ناظم الاطباء ).

شعاف . [ ش ُ ] (ع اِمص ) دیوانگی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ).



کلمات دیگر: