شطاب . [ ش ُ ] (اِخ ) نخلستانی است مر بنی یشکر را. (منتهی الارب ). نخلستانی است از آن یشکر در یمامه . (از معجم البلدان ).
شطاب
لغت نامه دهخدا
شطاب. [ ش ِ ] ( ع اِ ) آنچه بدان از پشم و جز آن گلیم را نگنده زنند. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).
شطاب. [ ش ُ ] ( اِخ ) نخلستانی است مر بنی یشکر را. ( منتهی الارب ). نخلستانی است از آن یشکر در یمامه. ( از معجم البلدان ).
شطاب. [ ش ُ ] ( اِخ ) نخلستانی است مر بنی یشکر را. ( منتهی الارب ). نخلستانی است از آن یشکر در یمامه. ( از معجم البلدان ).
شطاب . [ ش ِ ] (ع اِ) آنچه بدان از پشم و جز آن گلیم را نگنده زنند. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
کلمات دیگر: