سدیدالدین اعور کرماج. [ س َ دُدْ دی اَع ْ وَ رِ ک ِ ] ( اِخ ) از اماجد شعراست. با اثیرالدین اخسیکتی معاصر بود و مهاجات فیمابین ایشان روی داده است. از جمله این رباعی را اثیرالدین بجهت وی فرموده :
قلب تو ز نور معرفت عور چراست
بینی تو بر روی تو چون کور چراست
ابلیس اگر نیستی ای مردک زشت
پس راست بگو چشم چپت کور چراست.
روشنت گشت که این تیره جهان دام بلاست
خبرت شد که جهان عشوه ده داد و دغاست
قرچی و کیول و لشکر جراره چه سود
چون اجل تاختن آورد و گرفت از چپ و راست
آنکه در آب نمیرفت کسی از بیمش
غرقه بحر فنا گشت که بس باپهناست.
قلب تو ز نور معرفت عور چراست
بینی تو بر روی تو چون کور چراست
ابلیس اگر نیستی ای مردک زشت
پس راست بگو چشم چپت کور چراست.
( از مجمع الفصحا ج 1 ص 245 ).
و در تاریخ جهانگشای جوینی قطعه ذیل از او در مرگ جغتای آمده است :روشنت گشت که این تیره جهان دام بلاست
خبرت شد که جهان عشوه ده داد و دغاست
قرچی و کیول و لشکر جراره چه سود
چون اجل تاختن آورد و گرفت از چپ و راست
آنکه در آب نمیرفت کسی از بیمش
غرقه بحر فنا گشت که بس باپهناست.
( تاریخ جهانگشا ج 1 ص 281 ).