فغان کردن . فریاد بر آوردن
فغان درگرفتن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
فغان درگرفتن. [ ف َ دَ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) فغان کردن. فریاد برآوردن. فغان برآوردن :
در ملک این لفظ چنان درگرفت
کآه برآورد و فغان درگرفت.
در ملک این لفظ چنان درگرفت
کآه برآورد و فغان درگرفت.
نظامی.
کلمات دیگر: