سریع الاکل که سریع و با شتاب خورد
زود خور
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
زودخور. [ خوَرْ / خُرْ ] ( نف مرکب ) سریعالاکل. که سریع و با شتاب خورد :
مراد آن به که دیر آید فرا دست
که هر کس زودخور شد زود شد مست.
مراد آن به که دیر آید فرا دست
که هر کس زودخور شد زود شد مست.
نظامی.
کلمات دیگر: