کلمه جو
صفحه اصلی

رعامی

لغت نامه دهخدا

رعامی. [ رُ ما ] ( ع اِ ) درختی است. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). || فزونی جگر. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). زیادت کبد. ( یادداشت مؤلف ) ( از اقرب الموارد ).

رعامی. [ رُ ] ( اِخ ) عامربن محمدبن حسن رعامی. او راست : الروض الحسن فی اخبار مولانا صاحب السعادة حسن ، فی ایام ولایته باقلیم الیمن ( تألیف بین سال 988 و 992 هَ. ق. ) چ لیدن 1838 م. ( از معجم المطبوعات مصر ج 1 ).

رعامی . [ رُ ] (اِخ ) عامربن محمدبن حسن رعامی . او راست : الروض الحسن فی اخبار مولانا صاحب السعادة حسن ، فی ایام ولایته باقلیم الیمن (تألیف بین سال 988 و 992 هَ . ق .) چ لیدن 1838 م . (از معجم المطبوعات مصر ج 1).


رعامی . [ رُ ما ] (ع اِ) درختی است . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || فزونی جگر. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). زیادت کبد. (یادداشت مؤلف ) (از اقرب الموارد).



کلمات دیگر: