کلمه جو
صفحه اصلی

سدیر

فرهنگ فارسی

قصری در حیره نزدیک به خورنق که نعمان اکبر بنا کرد .
موضعی است بدیار غطفان جایگاهی است بدیار غطفان .

لغت نامه دهخدا

سدیر. [ س ُ دَ ] (اِخ ) آبی است بحجاز و آن را سدیره ٔ بها هم گفته اند. (آنندراج ) (منتهی الارب ).


سدیر. [ س َ ] ( اِ ) گیاه. ( منتهی الارب ).

سدیر. [ س ِ / س َ ] ( اِخ ) نهری است و گویند قصری است و آن معرب است و اصل آن بفارسی «سه دله » یعنی در آن قبه های متداخل است ، و ابومنصور از قول لیث گوید نهری است به حیره و ابن السکیت بنقل از اصمعی گوید سدیر فارسی است و اصل آن «سه دل » است یعنی در آن سه قبه متداخل است و همانست که امروز مردم آن را «سدلی » ( بکسر اول و دوم و سوم مشدد ) گویند. عرب آن را تعریب کرده «سدیر» گفتند. عمرانی گوید سدیر موضعی است معروف به حیره و گوید سدیر نهری است و گویند قصری است نزدیک خورنق که نعمان اکبر آن را برای یکی از ملوک عجم ( بهرام پنجم ) اتخاذ کرد. ( معجم البلدان ). و رجوع کنید به المعرب جوالیقی صص 187 - 188. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). سدیر و خورنق که ذکر آن در اشعار و اسمار و افواه مشهور است که کوشک بوده است در آنجا نعمان بن منذر جهت بهرام گور ساخته اطلالش برجاست و عمارتی بس عالی بوده است و شاعری در حق او گفته است :
و بنت مجدها قبائل قحطا-
ن و اقوالهابه بهرام جور
و بایوانه الخورنق فیهم
عرفوا رسم مکلهم و السدیر.
( از نزهة القلوب ص 41 و 40 ).
نام کوشکی. ( منتهی الارب ).
مخفف سه دیر است و آن عمارتی بود که نعمان بن منذر بجهت بهرام گور ساخته بود و گویند معرب سه دیر است. ( برهان ) ( آنندراج ) :
کار جهان به دست یکی کاروان سپرد
تا زو جهان همه چو خورنق شد و سدیر.
فرخی.
آن همه یک دو سه دیر غمدان
نه سدیر است و نه غمدان چه کنم.
خاقانی.
بر سدیر خورنق از هر باب
بیتهایی روانه گشت چو آب.
نظامی.

سدیر. [ س ُ دَ ] ( اِخ ) آبی است بحجاز و آن را سدیره بها هم گفته اند. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ).

سدیر. [ س ِ / س َ] ( اِخ ) زمینی است بیمن. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ).

سدیر. [ س َ ] ( اِخ ) موضعی است ببصره نزدیک عباسیه. ( منتهی الارب ).

سدیر. [ س َ ] ( اِخ ) نهری است در حیره. ( دهار ). نهری است بناحیه حیره. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( معجم البلدان ).

سدیر. [ س ُ دَ ] ( اِخ ) زمینی است هموار میان بصره و کوفه. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( معجم البلدان ).

سدیر. [ س ُ دَ ] ( اِخ ) موضعی است بدیار غطفان. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). جایگاهی است بدیار غطفان. ( معجم البلدان ).

سدیر. [ س َ ] (اِ) گیاه . (منتهی الارب ).


سدیر. [ س َ ] (اِخ ) موضعی است ببصره نزدیک عباسیه . (منتهی الارب ).


سدیر. [ س َ ] (اِخ ) نهری است در حیره . (دهار). نهری است بناحیه ٔ حیره . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (معجم البلدان ).


سدیر. [ س ِ / س َ ] (اِخ ) نهری است و گویند قصری است و آن معرب است و اصل آن بفارسی «سه دله » یعنی در آن قبه های متداخل است ، و ابومنصور از قول لیث گوید نهری است به حیره و ابن السکیت بنقل از اصمعی گوید سدیر فارسی است و اصل آن «سه دل » است یعنی در آن سه قبه ٔ متداخل است و همانست که امروز مردم آن را «سدلی » (بکسر اول و دوم و سوم مشدد) گویند. عرب آن را تعریب کرده «سدیر» گفتند. عمرانی گوید سدیر موضعی است معروف به حیره و گوید سدیر نهری است و گویند قصری است نزدیک خورنق که نعمان اکبر آن را برای یکی از ملوک عجم (بهرام پنجم ) اتخاذ کرد. (معجم البلدان ). و رجوع کنید به المعرب جوالیقی صص 187 - 188. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). سدیر و خورنق که ذکر آن در اشعار و اسمار و افواه مشهور است که کوشک بوده است در آنجا نعمان بن منذر جهت بهرام گور ساخته اطلالش برجاست و عمارتی بس عالی بوده است و شاعری در حق او گفته است :
و بنت مجدها قبائل قحطا-
ن و اقوالهابه بهرام جور
و بایوانه الخورنق فیهم
عرفوا رسم مکلهم و السدیر.

(از نزهة القلوب ص 41 و 40).


نام کوشکی . (منتهی الارب ).
مخفف سه دیر است و آن عمارتی بود که نعمان بن منذر بجهت بهرام گور ساخته بود و گویند معرب سه دیر است . (برهان ) (آنندراج ) :
کار جهان به دست یکی کاروان سپرد
تا زو جهان همه چو خورنق شد و سدیر.

فرخی .


آن همه یک دو سه دیر غمدان
نه سدیر است و نه غمدان چه کنم .

خاقانی .


بر سدیر خورنق از هر باب
بیتهایی روانه گشت چو آب .

نظامی .



سدیر. [ س ِ / س َ] (اِخ ) زمینی است بیمن . (آنندراج ) (منتهی الارب ).


سدیر. [ س ُ دَ ] (اِخ ) زمینی است هموار میان بصره و کوفه . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (معجم البلدان ).


سدیر. [ س ُ دَ ] (اِخ ) موضعی است بدیار غطفان . (آنندراج ) (منتهی الارب ). جایگاهی است بدیار غطفان . (معجم البلدان ).



کلمات دیگر: