کلمه جو
صفحه اصلی

رعرع

لغت نامه دهخدا

رعرع. [ رَ رَ ] ( ع ص ، اِ ) رُعُرع. کودک بالیده و راست قامت. نیکوجوانی. ج ، رَعارِع. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). کودک بلند. ( دهار ). رجوع به رِعراع شود. || نی بلند. ( دهار ).

رعرع. [ رُ رُ ] ( ع ص ، اِ ) یا رَعرَع. به معنی رَعرَع. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به رَعَرع شود.

رعرع . [ رَ رَ ] (ع ص ، اِ) رُعُرع . کودک بالیده و راست قامت . نیکوجوانی . ج ، رَعارِع . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب )(آنندراج ) (از اقرب الموارد). کودک بلند. (دهار). رجوع به رِعراع شود. || نی بلند. (دهار).


رعرع . [ رُ رُ ] (ع ص ، اِ) یا رَعرَع . به معنی رَعرَع . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به رَعَرع شود.



کلمات دیگر: