صبغاء. [ ص َ ] (ع ص ) گوسپند سپیددنبه یا سپید طرف دنب . (منتهی الارب ). گوسپندی سر دنبال سپید. (مهذب الاسماء). || (اِ) درختی است که در ریگزار روید، بمانند ثمام است و میوه ٔ آن سپید. (اقرب الموارد). گیاهی است ضعیف مانند ثمام ریگستانی سپیدبار. (منتهی الارب ). || دسته و شاخی از گیاه بدانجهت که فوقانی آن که در آفتاب است سبز و تحتانی آن که زیر سایه (است ) سپید (باشد). (منتهی الارب ).
صبغاء
لغت نامه دهخدا
صبغاء. [ص َ ] (اِخ ) ناحیتی است به یمامة. (معجم البلدان ).
صبغاء. [ ص َ ] ( ع ص ) گوسپند سپیددنبه یا سپید طرف دنب. ( منتهی الارب ). گوسپندی سر دنبال سپید. ( مهذب الاسماء ). || ( اِ ) درختی است که در ریگزار روید، بمانند ثمام است و میوه آن سپید. ( اقرب الموارد ). گیاهی است ضعیف مانند ثمام ریگستانی سپیدبار. ( منتهی الارب ). || دسته و شاخی از گیاه بدانجهت که فوقانی آن که در آفتاب است سبز و تحتانی آن که زیر سایه ( است ) سپید ( باشد ). ( منتهی الارب ).
صبغاء. [ص َ ] ( اِخ ) ناحیتی است به یمامة. ( معجم البلدان ).
صبغاء. [ص َ ] ( اِخ ) ناحیتی است به یمامة. ( معجم البلدان ).
کلمات دیگر: