کلمه جو
صفحه اصلی

زبادی

لغت نامه دهخدا

زبادی . [ زَ ] (اِخ ) خالدبن عامر افریقائی . محدث است . عیاش بن عباس از او روایت دارد و بگفته ٔ ابن یونس ، زبادی خود از خالدبن یزیدبن معاویه نقل حدیث کرده است . (از معجم البلدان ).


زبادی. [ زُ دا ] ( ع اِ ) لغتی است در زُبّادی ̍. گیاهی. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( تاج العروس ) ( آنندراج ). رجوع به زبادی و زبّاد شود.

زبادی. [ زُب ْ با دا ] ( ع اِ ) گیاهی که نام دیگر آن زباد است. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( تاج العروس ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به زبّاد شود.

زبادی. [ زَ ] ( ص نسبی ) منسوب به زباد ( بطنی از بنی کعب یا موضعی در آفریقیه ). رجوع به زباد و زبادی شود.

زبادی. [ زَ ] ( اِخ ) احمدبن ابراهیم بن عجنس بن اسباط زبادی است. ابوسعیدبن یونس وی را نام برده و از بطن زباد دانسته و گفته است ابوالفضل زبادی اندلسی برادر زبادی عبدالرحمن است. وی نقل حدیث کرده و بسال 332 هَ. ق. درگذشته است. ( از انساب سمعانی ذیل زبادی ).

زبادی. [ زَ ] ( اِخ ) حمیربن زبادبن یزیدبن معدیکرب است. ( از انساب سمعانی ).

زبادی. [ زَ ی ی ] ( اِخ ) حیثم بن سنبی بر طبق ضبط ابوسعیدبن یونس. وعبدالغنی بن سعید نام پدر حیثم را سبنی ( به تقدیم باء ) ضبط کرده و من خود این ضبط را از ابویوسف یعقوب بن مبارک نیز شنیده ام. ( از انساب سمعانی ذیل زبادی ).

زبادی. [ زَ ] ( اِخ ) خالدبن عامر افریقائی. محدث است. عیاش بن عباس از او روایت دارد و بگفته ابن یونس ، زبادی خود از خالدبن یزیدبن معاویه نقل حدیث کرده است. ( از معجم البلدان ).

زبادی. [ زَ ] ( اِخ )خالدبن عبداﷲ است از بطن زباد از بطون بنی کعب. ( تاج العروس ). سمعانی آرد: خالدبن عبداﷲ زبادی از عزاک بن مالک و مشکان بن عمر روایت دارد و جعفربن ربیعه و عمروبن حرث از او نقل حدیث کرده اند. خالدبن عبداﷲ منسوب است به زباد از فرزندان کعب بن حجر و او را زبادی نیز گفته اند. ( از انساب سمعانی ). رجوع به زباد شود.

زبادی. [ زَ ] ( اِخ ) مالک بن خیر اسکندرانی. از زباد مغرب است. ( تاج العروس ). مالک بن خبر زیادی اسکندرانی. محدث است از ابوفیل معافری و دیگران روایت دارد و حیوةبن شریح و ابوحاتم بن حیان از او نقل حدیث کرده اند. وی منسوب به زباد ( موضعی در افریقیه ) است و حازمی او را منسوب به ذوالکلاع دانسته است. ( از معجم البلدان چ وستنفلد ). در لسان المیزان آمده : مالک بن خیر زبادی در طبقه ابن وهب و زیدبن حباب و رشدین است و از حیوه بن شریح روایت دارد و بوسیله ابوقبیل از عباده این خبر رامرفوعاً نقل کرده : لیس منا من لم یبجل کبیرنا. ابن قطان گوید: کسی بوثاقت او تصریح نکرده است. مالک بن خبر در 153 هَ. ق. درگذشت. ( از لسان المیزان ). سمعانی آرد: مالک بن خیر زبادی اسکندرانی بگفته ابوحاتم بن حیان منسوب است به زباد، موضعی در مغرب ، و از مالک بن سعید و ابوقبیل روایت دارد و حیویه بن شریح و عبداﷲبن وهب از او نقل حدیث کرده اند. ( از انساب سمعانی ذیل زباذی ). رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل زباد شود.

زبادی . [ زَ ] (اِخ ) مالک بن خیر اسکندرانی . از زباد مغرب است . (تاج العروس ). مالک بن خبر زیادی اسکندرانی . محدث است از ابوفیل معافری و دیگران روایت دارد و حیوةبن شریح و ابوحاتم بن حیان از او نقل حدیث کرده اند. وی منسوب به زباد (موضعی در افریقیه ) است و حازمی او را منسوب به ذوالکلاع دانسته است . (از معجم البلدان چ وستنفلد). در لسان المیزان آمده : مالک بن خیر زبادی در طبقه ٔ ابن وهب و زیدبن حباب و رشدین است و از حیوه بن شریح روایت دارد و بوسیله ٔ ابوقبیل از عباده این خبر رامرفوعاً نقل کرده : لیس منا من لم یبجل کبیرنا. ابن قطان گوید: کسی بوثاقت او تصریح نکرده است . مالک بن خبر در 153 هَ . ق . درگذشت . (از لسان المیزان ). سمعانی آرد: مالک بن خیر زبادی اسکندرانی بگفته ٔ ابوحاتم بن حیان منسوب است به زباد، موضعی در مغرب ، و از مالک بن سعید و ابوقبیل روایت دارد و حیویه بن شریح و عبداﷲبن وهب از او نقل حدیث کرده اند. (از انساب سمعانی ذیل زباذی ). رجوع به قاموس الاعلام ترکی ذیل زباد شود.


زبادی . [ زَ ] (اِخ ) احمدبن ابراهیم بن عجنس بن اسباط زبادی است . ابوسعیدبن یونس وی را نام برده و از بطن زباد دانسته و گفته است ابوالفضل زبادی اندلسی برادر زبادی عبدالرحمن است . وی نقل حدیث کرده و بسال 332 هَ . ق . درگذشته است . (از انساب سمعانی ذیل زبادی ).


زبادی . [ زَ ] (اِخ ) حمیربن زبادبن یزیدبن معدیکرب است . (از انساب سمعانی ).


زبادی . [ زَ ] (اِخ ) یزیدبن خمیرالزبادی . بگفته ٔ عبدالغنی بن سعید منسوب است به زباد، بطنی از اولاد کعب بن حجربن اسودبن کلاع . یزید از پدرش خمیربن یزید روایت دارد و حیویه بن شریح مصری از او نقل حدیث کرده است . (از انساب سمعانی ).


زبادی . [ زَ ] (اِخ )خالدبن عبداﷲ است از بطن زباد از بطون بنی کعب . (تاج العروس ). سمعانی آرد: خالدبن عبداﷲ زبادی از عزاک بن مالک و مشکان بن عمر روایت دارد و جعفربن ربیعه و عمروبن حرث از او نقل حدیث کرده اند. خالدبن عبداﷲ منسوب است به زباد از فرزندان کعب بن حجر و او را زبادی نیز گفته اند. (از انساب سمعانی ). رجوع به زباد شود.


زبادی . [ زَ ] (ص نسبی ) منسوب به زباد (بطنی از بنی کعب یا موضعی در آفریقیه ). رجوع به زباد و زبادی شود.


زبادی . [ زَ ی ی ] (اِخ ) حیثم بن سنبی بر طبق ضبط ابوسعیدبن یونس . وعبدالغنی بن سعید نام پدر حیثم را سبنی (به تقدیم باء) ضبط کرده و من خود این ضبط را از ابویوسف یعقوب بن مبارک نیز شنیده ام . (از انساب سمعانی ذیل زبادی ).


زبادی . [ زُ دا ] (ع اِ) لغتی است در زُبّادی ̍. گیاهی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (تاج العروس ) (آنندراج ). رجوع به زبادی و زبّاد شود.


زبادی . [ زُب ْ با دا ] (ع اِ) گیاهی که نام دیگر آن زباد است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ) (ناظم الاطباء). رجوع به زبّاد شود.



کلمات دیگر: