انگیزند. رامش. طرب انگیز . شادی آور.
رامش انگیز
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
رامش انگیز. [ م ِ اَ ] ( نف مرکب ) انگیزنده رامش. طرب انگیز. شادی آور. لذت بخش. فرح انگیز :
نواهایی بدینسان رامش انگیز
همی زد باربد در بزم پرویز.
بازار گذشته را کنی تیز.
نواهایی بدینسان رامش انگیز
همی زد باربد در بزم پرویز.
نظامی.
خوانی غزلی دو رامش انگیزبازار گذشته را کنی تیز.
نظامی.
کلمات دیگر: