مطیع و فرمانبردار دیدن . در حال تسلیم دیدن .
رام یافتن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
رام یافتن. [ ت َ ] ( مص مرکب ) مطیع و فرمانبردار دیدن. در حال تسلیم دیدن. در زیر فرمان یافتن. غیرعاصی و خاطی دیدن. از سرکشی دور یافتن :
ز وصلم کام خواهی یافت آخر
زمان را رام خواهی یافت آخر.
ز وصلم کام خواهی یافت آخر
زمان را رام خواهی یافت آخر.
ناظم هروی ( از ارمغان آصفی ).
کلمات دیگر: