شام خوردن
شام شکستن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
شام شکستن. [ ش ِ ک َ ت َ] ( مص مرکب ) شام خوردن. ( ناظم الاطباء ) :
زلفت شکست و پاره سودا گرفته ایم
شب گیر میکند همه کس شام چون شکست.
چون شام بشکند سفری یار میکند.
زلفت شکست و پاره سودا گرفته ایم
شب گیر میکند همه کس شام چون شکست.
خواجه آصفی ( از آنندراج ).
در زلف چین فکند و مرا دل ز دست بردچون شام بشکند سفری یار میکند.
میرزا زکی ( از آنندراج ).
کلمات دیگر: