کلمه جو
صفحه اصلی

شافسقی

لغت نامه دهخدا

شافسقی. [ ف َ س َ ] ( ص نسبی ) منسوب به شافسق. شابستی. رجوع به شافسق و شابستی شود.

شافسقی. [ ف َ س َ ] ( اِخ ) سعیدبن احمدبن محمدبن معدان ، مکنی به ابواحمد پدر ابوالعباس المعدانی فقیه صاحب تصانیف است. در قریه شابسه متولد شد سپس بشهر منتقل گردید و در طلب حدیث سفر کرد و از ابوحاتم رازی و دیگران حدیث شنید. پسرش ابوالعباس و دیگران از وی روایت حدیث کرده اند. بسال 324 هَ. ق. درگذشته است. ( لباب الانساب ).

شافسقی . [ ف َ س َ ] (اِخ ) سعیدبن احمدبن محمدبن معدان ، مکنی به ابواحمد پدر ابوالعباس المعدانی فقیه صاحب تصانیف است . در قریه ٔ شابسه متولد شد سپس بشهر منتقل گردید و در طلب حدیث سفر کرد و از ابوحاتم رازی و دیگران حدیث شنید. پسرش ابوالعباس و دیگران از وی روایت حدیث کرده اند. بسال 324 هَ . ق . درگذشته است . (لباب الانساب ).


شافسقی . [ ف َ س َ ] (ص نسبی ) منسوب به شافسق . شابستی . رجوع به شافسق و شابستی شود.



کلمات دیگر: