کلمه جو
صفحه اصلی

صتت

لغت نامه دهخدا

صتت. [ ص َ ت َ ] ( ع اِ ) صَدَد. قصد. هو بصتته ؛ او در پی وی است. ( منتهی الارب ).

صتة. [ ص ُت ْ ت َ ] ( ع ص ، اِ ) ضد. ( منتهی الارب ) ( قطر المحیط ).

صتت . [ ص َ ت َ ] (ع اِ) صَدَد. قصد. هو بصتته ؛ او در پی وی است . (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: