کلمه جو
صفحه اصلی

شاط

فرهنگ فارسی

مردی که ما بین دو طرف او فراخ و وسیع باشد و مرد گشاده سینه .

لغت نامه دهخدا

شاط. ( اِخ ) قلعه ای است به اندلس و در آن مویز مرغوب قرمز رنگ تلخ وش فراوان است و آن را به همه شهرهای اندلس میبرند. ( الحلل السندسیه ج 1 ص 122 ) :
فاحتل من بُبَشْتر ذراها
و جال فی شاط و مستواها.
( از ارجوزه ای در ذکر غزوات عبدالرحمان بن محمد خلیفه اموی در اندلس ، عقد الفرید ج 5 ص 277 ). و رجوع به معجم البلدان شود.

شاط. [ شا طط ] ( ع ص ) مردی که مابین دو طرف او فراخ و وسیع باشد و مرد گشاده سینه. ( منتهی الارب ). بیّن الشطاطه ؛ ای بعید مابین الطرفین. ( اقرب الموارد ). || دور. ( ناظم الاطباء ).

شاط. (اِخ ) قلعه ای است به اندلس و در آن مویز مرغوب قرمز رنگ تلخ وش فراوان است و آن را به همه ٔ شهرهای اندلس میبرند. (الحلل السندسیه ج 1 ص 122) :
فاحتل من بُبَشْتر ذراها
و جال فی شاط و مستواها.
(از ارجوزه ای در ذکر غزوات عبدالرحمان بن محمد خلیفه ٔ اموی در اندلس ، عقد الفرید ج 5 ص 277). و رجوع به معجم البلدان شود.


شاط. [ شا طط ] (ع ص ) مردی که مابین دو طرف او فراخ و وسیع باشد و مرد گشاده سینه . (منتهی الارب ). بیّن الشطاطه ؛ ای بعید مابین الطرفین . (اقرب الموارد). || دور. (ناظم الاطباء).


دانشنامه عمومی

شاط (یمن). شاط دهستان کوچکی از توابع استان اَبیَن در کشور یمن و در شبه جزیره عربستان واقع می باشد.
المقحفی، ابراهیم، احمد ، (مُعجَم المُدُن وَالقَبائِل الیَمَنِیَة) ، منشورات دار الحکمة، صنعاء، چاپ پنجم، وانتشار سال ۱۹۸۵ میلادی به (عربی).
جمعیت این دهستان در حدود ۸۵۵ نفر می باشد. ساکنان این دهستان از اهل سنت از شاخه شافعی هستند یعنی از پیروان امام محمد ادریس شافعی هستند و بزبان عربی تکلم می کنند.


کلمات دیگر: